چنين كودكى ، با اين طرز تفكر، وقتى به دوران جوانى مى رسد و قدم در اجتماع مى گذارد، بدون ترس و نگرانى با مردم مى آميزد و با اتكاى رفتار و گفتار صحيح خود، مى تواند در جامعه نفوذ كند و شخصيت اجتماعى خويش را اثبات نمايد.برعكس كودكى كه گرفتار پدر و مادر تندخو و سختگير بوده و در طول ايام طفوليت ، پيوسته مورد تحقير و اهانت قرار گرفته است ، كودكى كه در محيط خانواده با ترس از توبيخ و سرزنش و احيانا زجر و شكنجه و رشد كرده و هرگز لذت محبت و تشويق را نچشيده است ، خاطرى ناآرام و شخصيتى سركوب شده دارد. او بر اثر رفتار خشن و بى رحمانه والدين ، اسير عقده حقارت است و همواره خود را ناچيز و پست مى داند.
خودباختگى بر اثر سوء تربيت
چنين كودكى ، با اين خاطرات تلخ و رنج آور، وقتى به دوران جوانى مى رسد، همچنان خودباخته و مرعوب است و از قدم گذاردن در اجتماع و آميزش با مردم بيم و هراس دارد، زيرا فكر مى كنند من كه ديروز در محيط خانواده جايى جز انزجار و تنفر نداشتم و از پدر و مادر، سخنى جز توبيخ و ملامت نشنيدم ، اگر امروز هم به محيط اجتماع قدم بگذارم و با مردم بياميزم ، وضع به همان منوال است و مصائب ديروزم به صورت شديدترى تكرار خواهد شد. بهتر اين است كه حتى المقدور از جامعه كناره گيرى كنم تا جايى كه ممكن است ، از معاشرت با مردم خوددارى نمايم و خويشتن را با مصائب تازه اى مواجه نسازم .بدون ترديد يك قسمت از ترسهاى جوانان ناشى از روشهاى موهن و تحقيرآميزى است كه پدران و مادران در دوران كودكى نسبت به آن ها اعمال كرده و آنان را مرعوب و بى شخصيت بار آورده اند. آثار خودباختگى و عدم اعتماد به نفس ، از خلال حركات و سكنات و گفتار و رفتار اين قبيل جوانان به خوبى مشهود است و اگر خويشتن را درمان نكنند، تا آخر عمر گرفتار عوارض نامطلوب آن خواهند بود.