پس از آن كه دوره دعوت هاى پنهانى به سر آمد و رسول اكرم از طرف خداوند ماءمور شد كه آشكارا مردم را به آيين اسلام دعوت كند و تعاليم آسمانى خود را بى پرده با آنان در ميان بگذارد، باز هم بيشتر كسانى كه به آن حضرت مى گرويدند و دين اسلام را مى پذيرفتند، جوانان بودند.استقبال پرشور و روز افزون نسل جوان از تعاليم رسول اكرم باعث خشم شديد و ناراحتى عميق بزرگسالان متعصب و لجوج شده بود، تا جايى كه در تمام محافل ، مسلمان شدن جوانان را فساد و گمراهى مى خواندند و در ضمن شكايت هاى خويش از رسول اكرم ، اين موضوع را به زبان مى آورند و مراتب نگرانى خود را صريحا اظهار مى نمودند.
شكايت مشركين از پيغمبر (ص)
عتبه كه يكى از رجال مشرك مكه بود، به اسعد بن زراره گفت :(خرج فينا رجل يدعى انه رسول الله سفه احلامنا و سب الهتنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا (871) )مردى در بين ما قيام كرده و ادعا دارد كه فرستاده خداوند است . او افكار ما را نادرست و جاهلانه مى داند و از خدايان ما به بدى ياد مى كند و جوانان ما را فاسد و جماعتمان را پراكنده ساخته است .روزى كه رجال قريش و بزرگسالان بت پرست ، به منظور تنظيم نقشه مبارزه با رسول اكرم و جلوگيرى از پيشرفت سريع اسلام و سركوب كردن پيروان آن حضرت در دارالندوه اجتماع نمودند و هر يك سخنان مهيج و آتشينى القا كردند. ابو جهل ضمن سخنرانى خود به جمله (افسد شباننا) تكيه كرد و از تاءثير شديد و نفوذ عميق پيغمبر اسلام در نسل جوان مكه به شدت اظهار نگرانى و ناراحتى نمود. (872)
خشم پدران و مادران
خلاصه ، در صدر اسلام ، همه جا سخن از ايمان نسل جوان بود. پدران و مادران و عموم بزرگسالان مكه ، از اين جهت كه نوبالغان و جوانانشان دعوت رسول اكرم را اجابت نموده و صميمانه با وى همكارى مى كنند، سخت ناراضى و خشمگين بودند. براى آن كه مسير جوانان را تغيير دهند و آنان را از پيروى آن حضرت باز دارند، به تمام وسايل زجر و شكنجه متوسل شدند و با شدتى هر چه تمام تر در مضيقه و فشارشان گذاردند تا مگر از دين اسلام دست بردارند و به بت پرستى بردارند و به بت پرستى ، كه آيين پدرانشان بود، بازگردند.