معاوية بن يزيد بر سر يك دو راهى بسيار مهم و حساس قرار گرفته بود. بايد تصميم بگيرد و يكى از آن دو را اختيار كند. يا به زمامدارى خود ادامه دهد و مانند پدر و جدش به جنايتكارى و ناپاكى آلوده گردد و در ضمن ، تمام شهوات و تمايلات نفسانى خويش را ارضا كند، يا مطيع اوامر الهى و پيرو حق و فضيلت باشد، صريحا از رياستى كه مايه ننگ و گناهكارى است كناره گيرى نمايد و تمايلات ناروا و ضد انسانى خود را سركوب كند.
تصميم به كناره گيرى
سرانجام تصميم گرفت و با نيروى ايمان و تربيت هاى عميق مذهبى ، كه در ايام كودكى و نوجوانى از استاد فراگرفته بود، بر هواى نفس خويش پيروز شد، از خلافت كناره گيرى كرد و در كمال صراحت و شجاعت ، به مقام و رياستى كه آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.روزى كه خواست كناره گيرى خود را از مقام خلافت به اطلاع عموم برساند، با حضور رجال كشور و عموم طبقات مردم بر منبر رفت . پس از حمد خداوند و درود بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آغاز سخن كرد و گفت : جد من معاوية بن ابى سفيان ، در امر خلافت با كسى معارضه كرد كه از تمام مردم براى آن مقام شايسته تر بود. سابقه اش در اسلام بيشتر و در شجاعت و علم از همه برتر بود. او پيش از دگران ايمان آورد و از همه مردم به پيغمبر نزديك تر بود. او ابن عم رسول اكرم و همسر حضرت زهرا و پدر سبطين است . جد من معاويه ، براى جنگ با او به پاخاست و شماها نيز به جد من كمك كرديد تا كار خلافت بر وفق مرادش منظم شد. روزى كه اجلش رسيد، تنها در قبر خود آرميد و اينك در گرو اعمال و ستمكارى هاى خويشتن است .