سفيان ، حاكم بصره ، كه مدت ها از سخنان ابن مقفع احساس خشم و ناراحتى مى كرد، در انتظار فرصت مناسبى بود تا انتقام بگيرد. اينك با وصول دستور دوانيقى آن فرصت به دست آمده و موقع آن رسيده كه گفتار و رفتار نارواى او را تلافى كند و خشم درونى خويش را تسكين بخشد. دستور داد ابن مقفع را به اطاقى بردند. سپس با وى گفت : به خاطر دارى درباره من چه ها گفتى و از مادر من چگونه ياد مى كردى ؟ به گفته خودت ، مادرم مغتلمه باد اگر تو را به وضع تازه و بى مانندى به قتل نرسانم . آن گاه دستور داد تنورى را گداختند و ابن مقفع را كه در آن موقع سى و شش ساله بود، كنار تنور بردند.اعضاى بدنش را يكى پس از ديگرى مى بريد و در برابر چشمش به داخل تنور مى افكند و با اين كيفيت سخت و پرشكنجه به حيات او خاتمه داد.(580)(قال على عليه السلام : من زرع العدوان حصد الخسران . (581) )على عليه السلام فرموده است : هركس تخم عداوت بيفشاند، زيان و خسارت مى درود.(قال ابوعبدالله عليه السلام : من زرع العداوة حصد ما بذر.) (582)امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه بذر دشمنى و عداوت در دل مردم بكارد، سرانجام كشته خود را درو خواهد كرد.عقل و هوش سرشار ابن مقفع ، نه تنها در ساختن شخصيت و حسن سازگارى او با اجتماع مفيد واقع نشد، بلكه در وى اثر نامطلوبى گذارد و به علت خودپسندى و بلند پروازى دگران را مورد تحقير و اهانت قرار داد و سزانجام در سرانجام در سنين جوانى با وضع سخت و رنج آورى چراغ زندگى اش خاموش شد.