بنابراين اگر بگوييم غريزه ترس ناشى از نياز پيدا كردن بدان است ، جاى تعجب خواهد بود. اين مسئله از نظر تربيت اهميت بسيار دارد. اگر تمام ترسها ناشى از القاء باشد، پس مى توان به يك وسيله ساده از آن جلوگيرى كرد و آن اين است كه حال ترس يا نفرت پيش بچه نشان ندهيم ، اگر بعضى از آنها غريزى باشد، ناچار محتاج متدهاى دقيق مى شويم .بچه هاى كمتر از يك سال هرگز از حيوانات نمى ترسند. همچنين ترس از تاريكى ، هرگز در اطفالى كه وحشتناكى تاريكى به آنان تلقين شده است ، ديده نمى شود. به طور مسلم ، غالب ترسهايى كه ما به آنها عادت كرده ايم ، اكتسابى است و اگر بزرگترها آن ها را ايجاد نكنند، در بچه ها نشو و نما پيدا نمى كند.(785)
ترسهاى نابه جا
با فرض آن كه بگوييم مايه اصلى ترس ، ريشه فطرى دارد و با سرشت كودك آميخته شده است ، بايد قبول كنيم كه قسمت اعظم ترسها نا به جايى كه دامن گير اطفال مى شود و بعضى از آنها تا سنين جوانى و احيانا تا پايان عمر باقى مى مانند و پيوسته صاحبانش را رنج مى دهد، ناشى از نادانى و عقايد خرافى والدين و مربيان ، يا سوء تربيت آنان است .گرچه بعضى از ترسهاى دوران كودكى ، كه اغلب جنبه فردى دارد، با فرارسيدن ايام جوانى و توسعه نيروهاى جسمى و فكرى ، خود به خود برطرف مى شود، ولى آثار آن در اعماق جان باقى مى ماند و در دوران شباب ، به صورت ترسهاى اجتماعى آشكار مى گردد.