جوان از نظر عقل و احساسات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان از نظر عقل و احساسات - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيغمبر و نسل جوان

مقالات انقلابى و سخنان آتشين رسول اكرم ، در آغاز دعوت ، بيش از همه در نسل جوان تحول روحى ايجاد كرد. جوانان كه طبعا تجدد طلب و انقلابى هستند، گرد آن حضرت جمع شدند و صميمانه به آيين مقدسش ‍ گرويدند و به پيروى از برنامه هاى عقلى و علمى رهبر عالى قدر خود، مبارزه خويش را با سنن فاسد و روش هاى ناپسند جامعه شروع كردند و همه جا، در سفر و حضر، در محيط خانواده و اجتماع ، مخالفت خود را با عقايد و افكار باطل مردم صريحا اظهار مى نمودند.

سعدبن مالك ، از جوانان پرشور و انقلابى صدر اسلام بود. او در 17 سالگى به آيين نبى اكرم گرويد و در شرايط مشكل قبل از هجرت ، همه جا مراتب وفادارى خود را به دين اسلام و مخالفت خويش را با سنن نادرست جاهليت ابراز مى كرد.

جوانان با ايمان ، براى آن كه از شر مشركين مصون باشند، همه روزه براى اقامه نماز، به دره هاى اطراف مكه مى رفتند و فريضه يوميه را دور از چشم مخالفين انجام مى دادند.

اولين تصادم جوانان با مشركين

در يكى از روزها كه جمعى از جوانان مسلمان در يكى از دره ها به نماز مشغول بودند، گروهى از مشركين رسيدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبيخ و سرزنش گشودند و به آيين آنها بدگويى كردند و كار آن دو گروه به زد و خورد كشيد. در آن ميان ، سعدبن مالك ، كه از سخنان مشركين و اهانت به اسلام خشمگين شده بود، با استخوان فك شتر، سريكى از آنها را شكست و خون جارى شد و اين اولين خونى بود كه در اسلام به زمين ريخته شد.

در آن روزها مشركين در كمال قدرت و مسلمين در نهايت ضعف و ناتوانى بودند و زد و خورد با آنان ممكن بود به حوادث سنگين و خطرناكى منجر شود، ولى جوانان كه خود را براى تحمل آزار و شكنجه اى آماده كرده بودند، از دورنماى خطر نهر اسيدند و در دفاع از حريم اسلام از كيفر نترسيدند.

سعد مى گويد: من نسبت به مادرم خيلى مهربان و نيكوكار بودم .

موقعى كه قبول اسلام كردم و مادرم آگاه شد روزى به من گفت : فرزند، اين چه دينى است كه پذيرفته اى ؟

/ 791