يكى از حالات روانى كه در ايام شباب با شدت ظهور مى كند و در رشد شخصيت جوانان و تكوين روشهاى اخلاقى آنان اثر عميق دارد، خوددوستى شديد و عشق به ارزش خويشتن است .
خودپرستى
منشاء طبيعى خوددوستى ، غريزه حب ذات است و آن از غرايز اصيلى است كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد آدميان آفريده شده و از دوران كودكى تا پايان عمر، هموراه بيدار و منشاء اثر است ، ولى در دوران بلوغ ، با بروز غريزه جنسى ، تمايل خوددوستى تشديد مى شود، تا جايى كه در نزد بعضى از جوانان به صورت خودپرستى درمى آيد. گويى در ايام بلوغ و جوانى اين دو غريزه به هم مى پيوندند و به يك قدرت نيرومند مبدل مى شوند و نوبالغان را به شدت تحت تاءثير قرار مى دهند. در اين دوره ، جوانان نه تنها خود را دوست دارند، بلكه از تماشاى بدن خود، از موى و روى خود، از لباس پوشيدن و آرايش خود لذت مى برند و با خود عشق مى ورزند. ممكن است اين علاقه شديد در بعضى از موارد به خوددوستى غيرعادى ، كه يك نوع بيمارى روانى است ، منتهى گردد.موريس دبس مى گويد:صورت اساسى و اصلى اثبات وجود جوانان را مى توانيم به خوبى در عزت نفس يا بهتر از آن در خودپرستى ايشان ، كه هيچ گاه از دوران بلوغ قوى تر و شديدتر نيست ، مشاهده نماييم . خودپرستى در اين زمان به وسيله توجه زياد به بدن و به آرايش شخصى هويدا مى گردد و نشانه آن لذتى است كه از مشاهده خود در آيينه نصيب شخص مى شود.