در اين دوره است كه روش هاى منصفانه و محبت هاى به موقع والدين و تشويق هاى به جاى مربيان ، باعث شكفته شدن استعدادهاى درونى كودك و رشد صحيح شخصيت وى مى شود و برعكس ، بى مهرى يا محبت نابه جا، تشويق يا توبيخ بى مورد و همچنين زورگويى و رفتار ظالمانه والدين و مربى ، باعث شدن استعدادهاى درونى و پديد آمدن عقده هاى روانى و مايه شكست شخصيت وى مى گردد.
تكوين خلق و خوى
در اين دوره ، كودك نسبت به اعمال نيك و بد اطرافيان خود حساسيت خاصى دارد و عكس العمل هاى مختلفى از خود نشان مى دهد. بدون ترديد، رفتار ظالمانه يا منصفانه ديگران و همچنين اهانت يا تكريم آنان نسبت به كودك ، اعمال نيك و بد اطرافيان خود حساسيت خاصى دارد و عكس العملهاى مختلفى از خود نشان مى دهد. بدون ترديد، رفتار ظالمانه يا منصفانه دگران و همچنين اهانت يا تكريم آنان نسبت به كودك ، در تكوين خلق و خوى وى و در كيفيت رشد شخصيتش اثرى بس عميق دارد.باسپرى شدن دوره دوم كودكى ، ايام سراسر بحران بلوغ فرامى رسد. كودك از آغاز دوازده سالگى تا پايان پانزده سالگى ، دوره سوم كودك ، يعنى ايام نوجوانى را مى گذراند. اثر اين دوره طوفانى در تغيير اساسى خلق و خوى كودك و رشد شخصيت او به مراتب مهم تر از دوره اول و دوم است .
دوران بحرانى بلوغ
به عبارت ديگر، شخصيت اطفال ، گرچه از ايام شيرخوارگى تاپايان دوره دوم ، يعنى سنين قبل از بلوغ ، همواره در مسير رشد و ترقى بوده و هر روز يك قدم پيشتر رفته است ، ولى با فرارسيدن دوره سوم كودكى و تاءثير عوامل بلوغ ، تحولات عميقى در جسم و جان كودكان پديدار مى شود. خلق و خوى آنان با سرعت و شدت دگرگون مى گردد و شخصيتشان به طور انقلابى و با وضع تازه ترى رشد مى كند و خلاصه كيفيت رشد شخصيت نوجوانان در دوران بلوغ ، قابل مقايسه با دوره هاى اول و دوم كودكى نيست .