جوان از نظر عقل و احساسات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان از نظر عقل و احساسات - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بالاخانه غم

مصطفى لطفى منفلوطى ، زير عنوان غرقة الاحزان ، بالاخانه غم ها، زندگى تاءثربار دختر و پسر جوانى را شرح مى دهد كه از خلال آن ارضاى نابه جاى شهوت جنسى و تضاد تمايلات و عوارض ناشيه از آن به خوبى واضح ميشود. براى عبرت دختران و پسران جوان ، ترجمه كامل آن را در اين جا مى آورم .

دوستى داشتم كه بيشتر علاقه من به او از جنبه دانش و فضلش بود، نه از جهت ايمان و اخلاق . از ديدن وى همواره مسرور مى شدم و در محضرش ‍ احساس شادى مى كردم . نه به عبادت و طاعت او توجه داشتم نه به آلودگى و گناهانش . او براى من تنها رفيق انس بود.

هرگز در اين فكر نبودم كه از وى علوم شرعى بياموزم يا آن كه دروس فضيلت و اخلاق فرا گيرم . ساليان دراز با هم رفاقت داشتيم . در طول اين مدت ، نه من از او بدى ديدم و نه او از من رنجيده خاطر شد.

سفر طولانى

براى پيشامد يك سفر طولانى ، ناچار قاهره را ترك گفتم و از رفيق محبوبم جدا شدم ، ولى تا مدتى با هم مكاتبه مى كرديم و بدين وسيله از حال يكديگر خبر داشتيم ، متاءسفانه چندى گذشت و نامه اى از او به من نرسيد و اين وضع تا پايان مسافرتم ادامه داشت . در طول اين مدت نگران و ناراحت بودم .

پس از مراجعت از سفر، براى ديدار دوستم به در خانه اش رفتم . از آن منزل رفته بود. همسايگان گفتند دير زمانى است كه تغيير مسكن داده و نمى دانيم به كجا رفته است . براى پيدا كردن دوستم كوشش بسيار كردم و در جست و جوى او به هر جايى كه احتمال ملاقاتش را مى دادم ، رفتم و او را نيافتم ، رفته رفته ماءيوس شدم ، تا جايى كه يقين كردم دوست خود را از دست داده ام و ديگر راهى به او ندارم .

/ 791