بشر براى فرار از خطرها و رنج هاى بى شمار طبيعت ، متدرجا يك اجتماع مدنى را ايجاد كرده است ، ولى از اين اجتماع ناراضى است . زيرا رنج مى كشد. خود را حقيرتر و ناراحت تر مى يابد و گاهى از خود مى پرسد آيا بهتر نيست تمدن را به كنارى بگذارد و به وضع نخستين باز گردد؟ در اين جا مى بيند قدرت بازگشت ندارد و تازه در صورت امكان ، خيلى متحمل ، بلكه مسلم است كه مجددا به فرار از طبيعت بى رحم و سرسخت مشتاق بشود و تشكيل يك اجتماع مدنى را مانند آن چه كه طى هزاران سال كرده است ، آرزو نمايد.(849)
مخالفين حكومت هاى دينى يا بشرى
طرفداران آزادى كامل ، نه تنها با اساس تمدن و مقررات آن ، كه سركوب كننده قسمتى از غرايز و تمايلات طبيعى است ، مخالفت دارند بلكه با هر قسم حكومت دينى يا بشرى ، كه مجرى قوانين تمدن است نيز مخالف اند و آن را مزاحم خوشبختى و سعادت انسان ها مى دانند.اينان عقيده دارند اگر قوانين تمدن به كلى ملغى شود و حكومت ها از ميان بروند، طبيعت فضيلت خواه بشر، با راهنمايى عقل ، جايگزين آن مى شود و نظم و انضباط را بر قرار خواهد كرد، ولى به نظر دانشمندان واقع بين ، اين عقيده جز تو همى بيش نيست ، زيرا در صورت الغاى قوانين اجتماعى ، غرايز نيرومند و سركش ، قدرت را در دست مى گيرند و مجالى براى عقل و فضيلت باقى نمى گذارند. به همين جهت ، بعضى از طرفداران اين فكر پس از دقت و تعمق بيشتر، عقيده دادند و ضرورت تمدن و مقررات آن را تاييد كردند.