هانرى باروك مى گويد:وجدان اخلاقى ، يك واكنش ساختگى نيست ، بلكه عميق ترين عامل طبيعت بشرى مى باشد و اشخاص با وجود تظاهرات گوناگون ، نمى توانند اين وجدان را خاموش و نابود كنند. از آن گذشته ، ثبات و پايدارى خارق العاده وجدان اخلاقى ، حتى در بيمارى هاى شديد و در جريان جنون و تنزل و روحى و بقاى وى پس از افسردگى پرتو خرد و هوش ، بر اهميت فراوان و مقام ارجمند آن در روح بشرى گواهى مى دهد.(پاره اى از دانشمندان از خود مى پرسند؟ آيا وجدان اخلاقى ، محصول تعليم و تربيت مذهب نيست ؟ ولى بايد يادآور شد كه در تشريفات سرى بشر اوليه ، آثارى برجسته از اين وجدان به دست آورده اند. وحشت ها و استغفار قبايل اوليه بر قدمت وجدان ، از همان آغاز كار بشر گواهى مى دهد. انكار اين واقعيت به مثابه آن است كه از شخصيت بشرى هيچ نفهميم.)(433)
آغاز تمايل به مذهب
علاوه بر معرفت فطرى و وجدان اخلاقى ، به عقيده همه دانشمندان متخصص ، در حدود 12 سالگى ، يعنى آغاز دوران نوجوانى ، به طور طبيعى تمايل ديگرى در فرزندان بشر آشكار مى شود و آن عشق و علاقه به مذهب است .اين تمايل با پيشرفت عوامل طبيعى بلوغ پيوسته تشديد مى شود و در 16 سالگى به اوج خود مى رسد.جان .بى .كايزل مى گويد:(بر طبق آزمايش هايى كه به عمل آمده ، به طور كلى ايمان به مذهب از سن 12 سالگى آغاز مى شود.)(434)موريس دبس مى گويد:(گويا همه روان شناسان در اين نكته متفق القول اند كه مابين بحران تكليف و جهش ناگهانى احساسات مدهبى ارتباطى وجود دارد. در اين اوقات يك نوع نهضت مذهبى ، حتى در كسانى ديده مى شود كه سابق بر اين نسبت به مسائل مربوط به مذهب و ايمان ، لاقيد بوده اند. حداكثر اين احساسات مذهبى در حدود 16 سالگى پيدا مى شود.)(435)