همان طور كه كولى در كتاب خود به نام طبع انسانى و نظم اجتماعى خاطرنشان مى كند، فرد بر اثر تماس با اعضاى خانواده به وجود خودش پى مى برد و اين آگاهى نيز از طريق توجه به رفتار آنان نسبت به وى حاصل مى گردد. به عبارت ديگر، كودك نخست به وجود خودش پى مى برد و سپس با تصور عقيده دگران راجع به خودش و دقت در چگونگى رفتار و كردار سايرين ، درمى يابد كه چگونه آدمى است . به همين جهت ، معمولى عقيده كودك را درباره خودش آيينه شخصيت فرد خوانده است .از آن جا كه كودك خودش را غيرمستقيم در محيط خويش مى بيند، هرگز تصوير حقيقى خودش را مشاهده نمى كند، بلكه برحسب رفتار و كردار دگران ، خويشتن را بهتر يا بدتر از آن چه هست مى بيند.استانلى هال ، روان شناس آمريكايى ، حتى بر آن است كه طرز صدا زدن طفل ، از جانب اعضاى خانواده و يا دوستانش ، ممكن است در نظر او نسبت به خودش اثر فراوان داشته باشد، چنان كه كودكى كه مادرش او را فرشته بخواند، درباره خودش عقيده اى پيدا مى كند كه بسيار متفاوت با عقيده كودك ديگرى است كه مادرش او را رذل صدا مى زند. (653)
آموزش هاى آگاهانه
خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگار با محيط، به دو صورت در ضمير فرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعليت مى آورد: يكى دانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه .بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر به وى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آنها را فرامى گيرد و عملا به كار مى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامه زندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر به طفل مى گويد هميشه پاكيزه باش . دست و صورتت را بشوى . در حضور دگران درست بنشين و زياد حرف نزن . يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن . همبازى ات را آزار مده . به معلم احترام كن . در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اين ها.