جوان از نظر عقل و احساسات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان از نظر عقل و احساسات - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آسيب هاى روحى

(اگر خوب فكر كنيد مى فهميد كه علت بعضى از افكار و اعمال شما روان ناآگاه شماست . در حقيقت شما نمى دانيد كه چرا داراى اين افكار هستيد و چرا آن اعمال از شما سر مى زند، زيرا عقل و اداره شما هيچ دخالتى در آن ها ندارد. اين افكار و اعمال نتيجه آسيب هاى كوچك و ناچيزى است كه در دوره كودكى به روح و ذهن و شما وارده شده است . مانند پيش آمدها و خاطرات ناگوار كه در آن هنگام روح حساس شما را سخت متاءثر كرده است . مثلا محروميت از محبت و توجه اطرافيان ، ديدن مناظر وحشت انگيز، مورد آزار و اذيت ديگران واقع شدن و غيره . اگر شما به منشاء و علت اين افكار و بفتار خود پى ببريد و آن خاطرات و پيش آمدهايى را كه روح شما را متاثر كرده ، به ياد بياوريد، يك قدم به سوى موفقيت و پيروزى بر نواقص روانى خود بر داشته ايد.)(345)

زياده روى در محبت

ناگفته نماند كه محبت بيش از اندازه نسبت به كودك نيز مانند بى مهرى به كودك ، عوارض نامطلوبى در بردارد. به عبارت ديگر، همان طور كه تحقير و توهين به كودك ، بى احترامى به شخصيت كودك ، توجه نكردن به عزت نفس و حب ذات كودك ، در نهاد طفل اثر بد مى گذارد و نتايج تلخ آن در جوانى آشكار مى شود، زياده روى در محبت و افراط در نوازش نيز روان طفل را زودرنج و نامتعادل مى سازد و در جوانى مايه تيره روزى و بدبختى اش مى شود.

(اينان خود را لايق هر سعادتى مى دانند و دنيا را فرمانبردار خود فرض ‍ مى كنند. هر دفعه كه با ناكامى و حرمان روبه رو مى شوند، گرچه شايد از تدبير و سعى و عمل ، مبلغ مهمى خرج نكرده باشند، زمين و زمان را مسؤ ول نامرادى خويش مى خوانند و خود را به سبب اين نامرادى ، بدبخت و محروم مى بينند و با مقدارى از قواى روحى خود را از دست مى دهند. اين گونه اشخاص ، غالبا به تصور اين كه ديگران در عدم موفقيت ايشان تقصير كارند، در دل از همه قهر مى كنند و حتى در ظاهر نيز كدورت خود را به زبان مى آورند و دوستان خود را يكى پس از ديگرى از دست مى دهند.)(346)

/ 791