يـهـود مـعـتـقـدند كه وظيفه دارند به هر طريق ممكن به مخالفان دين خود ضربه بزنند و تمام توان خود را بايد دراين راه به كار گيرند. (2) به پيروى از همين عقيده است كه آنها از هيچ جنايتى عليه مخالفان خود، بخصوص مسلمانان ، كوتاهى نمى كنند.از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود:هـيـچ فـرد يـهـودى بـا مـسـلمـانـى خـلوت نـكـرد، مـگـر ايـنـكـه تـصـمـيـم بـه قتل او گرفت . (3) يهود، در دشمنى با مسلمانان از مشركان هم سبقت گرفته اند واينكه درآيه شريفه ، ابتدا يهود و بعد مشركان ذكر شد؛ به اين معنا دلالت دارد. (4)
3 ـ حقيقت گرايى مسيحيان
در مـقـابـل يـهـود، مـسـيـحـيـان بـه سـه جهت ، نزديكترين ملت از نظر دوستى نسبت به مسلمانان ، معرفى شده اند.الف ـ در بـيـن آنـهـا كـشـيـشـهـا و عـلمـاى زيـادى هـسـتـنـد، كـه تـوان تـشـخـيـص حـق از باطل را دارند.ب ـ زاهدان و پارسايان ، در بين آنها زياد است .ج ـ مهمتراز همه ، اينكه متكبّر وبرترى طلب نيستند و در صورت شناخت حقيقت ، آمادگى پذيرش آن را دارند و از خضوع در مقابل حق و حقيقت ابا نداشته ، استكبار نمى ورزند. (5) تا زمانى كه در قومى اين سه ويژگى وجود داشته باشد، آن قوم به هدايت و نجات نزديكند و اگـر مـسـيـحـيت قرون اخير، مثل مسيحيت زمان پيامبر صلى الله عليه وآله بود، علماو تاركان دنيا دربـيـنـشان زياد بود و برترى جويى نداشتند، جنگهاى صليبى را عليه مسلمانان به راه نمى انـداخـتـند واز شيوه استعمار جديد بهره نمى گرفتند. علت اينكه امروز، آنها نيز در دشمنى با مسلمانان ، دست كمى از يهود ندارند، اين است كه از آن دانشمندان ، تاركان دنيا و حق طلبان ، در بـيـن مـسـيـحـيـت خـبـرى نـيـسـت و زهـد و پـارسـايـى جـاى خـود را بـه تجمّل و دنيا گرايى داده ، آنها هم خود را نژاد برتر مى دانند.
بهره ورى از طيبّات
(يـا اَيُّهـَاالَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـُحـَرِّمـُوا طـَيِّبـاتِ مـااَحـَلَّ اللّهُ لَكـُمْ وَلا تـَعـْتـَدُوا اِنَّ اللّهَ لا يـُحـِبُّ الْمُعْتَدينَ)(مائده ،87) اى ايـمـان آورنـدگـان ! چـيـزهـاى پـاكـيـزه اى راكـه خـداونـد بـراى شـمـا حـلال كـرده اسـت ، حـرام نـشـمـريد و (به حدود الهى ) تجاوز نكنيد، كه خداوند تجاوز كاران را دوست ندارد.
چند نكته
1 ـ نزاع با خداوند
مـؤ مـنان دراين آيه شريفه ، توبيخ شده اند كه چرا طيبات و نعمتها و چيزهاى پاكيزه اى را كه خـداونـد بـراى اسـتـفـاده بـنـدگـان خـود خـلق كـرده و اسـتـفـاده از آنـهـا را حلال شمرده است ، حرام مى شمرند. حرام شمردن طيبات به دو صورت ممكن است :يا اينكه كسى در مـقـابـل حـكـم شـارع بـه حـلال بـودن آنـهـا، حـكـم بـه حـرام بـودن آن كـنـد؛ بـه عـنـوان مـثـال ، خـوردن گـوشـت گـوسـفـنـد راحـرام شـمـرد؛ يـا حـلال بـودن آن را قبول دارد، ولى خودش نمى خورد و از اينكه كسى ازآن گوشت استفاده كرده و بـخـورد، نيز جلوگيرى مى كند و خود و ديگران را ملزَم به ترك آن مى كند. اين كار، علاوه بر ايـنكه تحريم عملى حلال و نزاع با خداى سبحان در سلطنت او وتجاوز به حريم تشريع اوست ، خـروج از حـكـم فـطـرت انـسـانى نيز هست ، چون فطرت پاك انسان ، هر چيز پاك و طيّبى را حلال دانسته و خواهان آن است . (6)