يوسف از دامان پاك خود به زندان مى رود - فرازهایی از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرازهایی از قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ايـن قـصـر اطاقهاى تو در تو قرار دارد و داستان تعرض عزيزه در اطاقى اتفاق افتاده كه تـا فـضاى آزاد درهاى متعددى حايل است كه همه با طرح قبلى ، محكم بسته شده و پرده ها از هر سـو افـتـاده ، حـتـى كـوچـكـتـريـن روزنـه هـم بـه بـيـرون نـمـانـده و ديـگـر هـيـچ احـتـمـال خـطـرى در مـيان نيست .

از سوى ديگر دست ردّ به سينه چنين بانويى زدن نيز خالى از اشـكـال نـيـسـت . چـون او جـاى عـذر بـاقـى نـگـذاشـتـه ، آنـچـه وسـائل پـرده پـوشـى تـصـور شـود بـه كـار برده است . علاوه بر اينها مخالطه يوسف با او بـراى يـك بـار نـيـسـت بـلكـه مـخـالطه امروزش كليد يك زندگى گواراى طولانى است . او مى توانست با برقرارى رابطه و معاشقه با عزيزه به بسيارى از آرزوها برسد. علاوه بر همه پـرده پـوشـيـهـا، به فرضى كه گوشه اى از ماجرا از پرده بيرون مى افتاده ، براى عزيز تفسير و تاءويل آن آسان بود، همچنانكه بعد از فاش شدن مراوده همسرش ، آن را توجيه كرد و آب ازآب هم تكان نخورد. بنابراين هيچ مانعى جلوگير نفس يوسف نبود مگر بينش توحيدى او يا بـه تـعـبـيـر ديـگـر، مـحـبـت الهـى كـه قـلب او را پـر كرده و جايى خالى براى غير خدا باقى نگذاشته بود.) (175)

2 - قصد گناه هم ، هرگز

در آيه مورد بحث مى فرمايد:اگر يوسف هم برهان رب را نمى ديد، قـصد زليخا مى كرد از اين فراز آيه استفاده مى شود كه يوسف حتى تصميم بر گناه نگرفت و اگـر بـرهـان رب را نـمـى ديـد، ممكن بود تصميم بگيرد، پس منظور از (سوء) در اين آيه ، تـصـمـيـم بـرگـنـاه و مـيـل آن و مـنـظـور از (فـحـشـاء) ارتـكـاب آن عـمـل زشت است و اين آيه تاءييد كننده مطلبى است كه در گذشته گفتيم كه يوسف (ع ) به هيچ روى قصد گناه نيز نكرد و هيچ اقدامى براى ارتكاب ننمود كه خود، ردى است برهمه جعلياتى كـه بـه سـاحـت مـقـدس ايـن پـيـامـبـر نـسـبـت داده انـد. عـلاوه بر اينها خدا، يعقوب (ع ) و ديگران (176) در مواضع متعددى بر نزاهت و پاكدامنى او گواهى داده اند. (177)

3 ـ يوسف از بندگان مخلص ما بود يعنى چه ؟

گروهى از مردم ، اطاعت و بندگى خدا را مى نـمـايند تا به وسيله عبادت ، خود را از آتش دوزخ برهانند، يعنى ترس آنها را به بندگى وا مـى دارد و گروه دومى هستند كه به طمع رسيدن به بهشت و نعمتهاى آخرت ، عبادت مى كنند، اما گـروه سـومـى وجـود دارنـد كـه عبادتشان نه از ترس است و نه طمع ، بلكه از آن جهت است كه خـداونـد را شـايـسته بندگى مى دانند و خداوند، محبوبشان است و آنها دوستدار اويند و عبادت و بندگى آنها از سر عشق و علاقه و محبت است . مخلص واقعى ، فقط گروه سوم هستند كه انگيزه آنـهـا در عـبـادت و بـنـدگـى ، تـنـهـا وصـول بـه مـحـبـوب اسـت وهـيـچ چـيـز ديـگـرى دخـيـل نـيـسـت . آنها قلبشان را جايگاه محبت خدا مى سازند و با دوستى خدا محبت غير را بيرون مى كـنند مخلص حقيقى دوستدار خدا و آنچه كه خدا دوست بدارد مى باشد و راضى به رضاى خدا و خـشـمـگـيـن بـه خـشـم خداست همه موجودات عالم را نشانه هاى محبوب مى بينند و هر چه از جانب او بـرسـد بـرايش دوست داشتنى است . اين طايفه ، همان متوكلين و تفويض كنندگان امر به خدا و راضـيـان به قضاى او و تسليم شدگان در برابر اوامر اويند. اينها خود را خالص كرده اند و تـنها خدا را خواسته اند از اين رو، خداوند آنها را مخصوص و خالص براى خود گردانيده ، آنها را مخلص ‍ ناميده است (يعنى كسى كه خدا او را براى خودش خالص كرده است ). (178)

4 - بـرهـان رب

وقتى بنده اى راه خلوص پوييد و به جايى رسيد كه جز خدا، كسى را نديد و فقط خداوند را مؤ ثر درجهان و مالك جهان يافت خدانيز او را براى خود خالص مى كند و متولّى امـور او مـى گـردد و در شـدايـد و گـرفـتاريها او را دستگيرى مى نمايد. دراينجا يوسف مخلص درگـرفـتـارى افـتـاده و خـداونـداو رايـارى كـرده وبـرهـان خـود رابـه اونـمايانده تافحشاازاو دورگردد علاّمه طباطبايى درمورد برهان رب مى نويسد:

(يقيناً آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى اسـت كـه نـفـس آدمـى بـا ديـدن آن ، چـنـان مـطـيـع و تـسـليـم مـى شـود كـه ديـگـر بـه هـيچ وجه ميل به معصيت نمى كند و از آيه شريفه ، ظاهر مى شود كه ديدن برهان خدا، شاءن همه بندگان مخلص خداست و خداوند متعال هر سوء و فحشايى را از ايشان بر مى گرداند و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى شوند.)

يوسف از دامان پاك خود به زندان مى رود

(قالَتْ فَذا لِكُنَّ الَّذى لُمْتُنَّنى فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْ تُّهُ عَنْ نَفْسِهِ

/ 375