وقتى از ديدگاه قرآن به تاريخ مى نگريم ، مى بينيم كه همواره پـيـامـبـران الهـى هـوادار مـسـتـضـعـفـان بـوده و اطرافيان آنها رانيز همين توده هاى محروم و فقير تـشـكـيل مى دادند، به طورى كه يكى از اعتراضات مستكبران و اشراف به پيامبران همين مساءله بوده است .(198) امـام خـمـيـنى (ره )كه در شعار و عمل ، حمايت از مستضعفان را، بارها و بارها به اثبات رسانيد و بـه مـسـتـضـعـفـان جـهـان در عـصر ظلمت و نفاق و جهل ، اميدى تازه بخشيد، در اين رابطه چنين مى فرمايد:(مـى بـيـنـيـد كـه انـبـيـا از تـوده ها درآمدند و حمله كردند به قدرتمندها. حضرت موسى كه يك شـبـانـى بـود، بـا يـك عصا از همين توده ها برضد فرعون قيام كرد و تا آنجا رساند. پيغمبر خـودمـان ...يـك شخصى بود كه از همين توده ها و جمعيتها بود و با همين ها بود از بدو (ابتداى ) بـعـثـت تـاآخـر.بـاقـدرتـمـنـدهـا و بـاغـدارهـا و مـلك دارهـا و سـرمـايـه دارهـا هـمـيـشـه در جدال بود.پيغمبرها از اين توده ها بودند و قدرتمندها را مى ترساندند.)(199)
فـشـرده مطالب آيات (59 ـ 32)، كهف
بـيـان سـرگـذشـت ثـروتـمـنـد مـغـرور و مـؤ مـن فـقـير، بخشش باغ و نعمت از طرف خدا به مرد ثـروتـمـنـد، فـخـر فـروشـى او بـه مـال و افـراد، بـعـيـد دانـسـتـن قـيـامـت ، بـعـيـد دانـسـتـن زوال نـعـمـت از خـود و خـودپسندى او، مرد مؤ منِ فقير او را به خالق خود توجه داد و خدا را منشاء تـمـامـى خـيـرات و بـركات دانست و از وضعيت خود اظهار رضايت كرد و از پروردگار طلب خير نـمـود و مـرد ثروتمند را متوجه خطر آسمانى كرد. (44 ـ 32)، منحصر بودن ولايت و قدرت به خدا، تشبيه زندگى دنيا و زينتهاى آن به گياهان سرسبز از آب باران كه به زودى خشك شده ، بـه وسـيـله بـاد پـراكـنـده و نـابـود مـى شـونـد، زيـنـت دنـيـا بـودن امـوال و اولاد (46 ـ 45)، بـيـان صـحـنـه قـيـامـت و به حركت درآمدن كوهها، محشور شدن انسانها، وضعيت مجرمان و ديدن نامه هاى اعمال خود (49 ـ 47)، سجده ملائكه بر انسان و خوددارى شيطان از سـجـده ، مـعـرفـى شـيطان به عنوان دشمن انسان ، نفى دخالت غير خدا در آفرينش ، ترسيم وضـعيت مشركان و مجرمان در قيامت (53 ـ 50)، بيان مَثَلهاى مختلف درقرآن ، ايمان آوردن مردم و اسـتـغـفـارشـان در صـورت مـشـاهـده عـذاب ، بـشـيـر و نـذيـر بـودن انـبـيـا، بـيـان انـگـيـزه اهل جدل ، محروم بودن ستمگران از هدايت پروردگار، شتاب نداشتن خدا در مجازات مجرمان ، هلاكت ستمگران (59 ـ 53).