پناه دادن به مشركان - فرازهایی از قرآن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
گـرفـتـه ، خـود بـر مـردم بـخـوانـد وفـرمـود كـه جبرئيل آمد وگفت :(اِنَّهُ لايُؤَدّى عَنْكَ اِلاّاَنْتَ اَوْ رَجُلٌ مِنْكَ) هيچ پيامى را از ناحيه تو جز خودت يا مردى از خودت نبايد برساند.توضيح بيشتر:بجاست كه شرح مختصرى پيرامون اين حادثه داده شود. (34) اين روايت با تعابير ديگرى نيز نقل شده است مانند:(اِنَّهُ لا يـُؤَدّى عـَنـّى اِلاّْ اءَنـَااءَوْ رَجـُلٌ مـِنـّى ) يـا (اءَوْ رَجـُلٌ مـِنْ اءَهـْلى ) يـا (اءَوْ رَجُلٌ مِنْ اَهْلَ بَيْتى ) يا (اءِلاّ اءَنا اءَوْ عَلىُّ ) مـعـنـاى (مـنـكَ) يـا مـردى اسـت كـه از نـفـس پـيـامـبـر (ص ) يـعـنـى بـه مـنـزله جـان رسـول اكـرم (ص ) بـاشـد هـمـان طـور كـه از آيـه مـبـاهـله (آل عـمـران :61) بـر مـى آيـد (35)ـ يـا مـردى كـه از خـانـدان واهل بيت پيامبر(ص ) است .ايـنـكـه بـعـضـى ، (مـنـك ) را بـه مـعناى از (ميان پيروانت ) دانسته اند نادرست است ، چرا كه ابوبكر نيزاز مسلمانان ومشمول عنوان پيروان پيامبر بود و دليلى براى پس گرفتن آيات از او وجـود نـداشـت و نـادرسـت تـر از آن ، ايـنـكـه مـراد از اهـل بـيـت را بـنـى هـاشـم دانـسـتـه انـد! كـه سـخـنـى بـى دليـل وعـارى از مـنـطـق صـحـيـح اسـت ، بـا آنـكـه روايـات فـراوانـى اهل بيت را على ، فاطمه ، حسن وحسين عليهم السلام دانسته اند.اشتباه ديگرى كه برخى مرتكب شده اند آن است كه گفته اند:(رسـمـى در مـيـان عـرب وجـود داشـت كـه بر اساس آن ، معاهده اى راكه منعقد مى شد، كسى نمى توانست لغو كند مگر بطور مستقيم توسط يكى از دو طرف يا مردى از خاندان آنها) اين تصور به دلايل زير نادرست است :1ـ جزيك نفرـابن كثيرـ كسى مدعى چنين رسم وسنتى در ميان عرب نشده است .2ـ اگـر چـنـيـن سـنـتـى وجـود داشـت ، پـيـامـبـر از آن آگـاه بـود و نـيـازبـه آمـدن جبرئيل نبود.3ـ پيامبر(ص ) در موقع هجرت ، فرموده بود كه سنتهاى جاهلى را زير پاى خويش نهاده و فسخ ساخته است .4ـ از سـخـن جـبـرئيـل كـه (از تـو پـيامى نمى برد جز...) به هيچ وجه ، استفاده نمى شود كه مـنـظـور از پـيـام ، فـقـط (نـقـض عـهد) است بلكه مراد هرحكم و مطلبى است كه پيامبر عهده دار رساندن آن بوده است .5ـ پيامى كه حضرت على عليه السّلام ماءمور رساندن آن شده بود، علاوه بر اعلام برائت از مشركان ونقض عهد ايشان ، احكام ديگرى نيز بودمانند :ابقاى عهدهايى كه پايان آنها مـشـخـص اسـت ، مـحـدودشدن عهدهايى كه پايان آنها مشخص نيست به چهارماه ، منع طواف بابدن برهنه ، منع ورود مشركان به مسجد الحرام .نـتـيـجـه :پـيـامـبـر (ص ) وظـيفه داشت كه احكام الهى وپيام رسالت را كه ابتداعاءً از مبداء وحى دريـافـت كـرده بود به مخاطبان آن پيام ابلاغ كند مخاطبان ابتدايى سوره برائت مشركان طرف مـعـاهده وزائران خانه خدا درآن سال بودند كه درمكه حضور داشتند وپيامبر (ص ) برآن بودكه از طـريـق پـيـك ايـن پـيـامـهـاى ابـتـدايـى رابـدانـان ابـلاغ كـنـد سـخـن جـيرئيل آن بودكه اين احكام ابتدائى را فقط بايد خودت يا مردى از خودت ـ مردى كه به منزله جـان تـو بـاشـد ـ ابـلاغ كـنـد وايـن شـخـص ، كـسـى جـز حـضـرت عليه السّلام نبود واين معناى افضل بودن على عليه السّلام برديگران است .بـنـابـرايـن ابـلاغ پـيـام وحـى داراى دو مـرحـله اسـت كـه درمـرحـله اول ، پـيـامـبـر ـ يـا مـردى به منزله نفس او ـ بطور مستقيم پيام رابه مخاطبــانى كه در دسترس بوده اند مى رساند و در مرحله دوم به عنوان تبليـــغ دين باديگران تماس مى گرفت ونامه يا پيك مى فرستاد و يا مى فرمود:بايد حاضران به غايبان اطلاع دهند (لِيُبَّلِغَ الْشّاهِدُمِنْكُمُ الْغائِبَ ) پناه دادن به مشركان
(وَاِنْ اءَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَاءَجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ اءَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ ذلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْلَمُونَ )(توبه ، 6)