(يـا اءَيُّهـَا النـّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِمافِى الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ (يونس ، 57) اى مـردم ! از ناحيه پروردگارتان موعظه اى براى شما آمده كه شفاست براى آنچه در سينه ها و براى مؤ منان رحمت است .
چند نكته
1 ـ اوصاف قــرآن
دراين آيه شريفه ، اوصـــافى از قرآن برشمـرده شده است ، از جمله
الف ـ مـوعـظـه خـدايـى
كـلمـه (وعـظ) بـنـا بـر تـعـريـف اهـل لغـت بـه مـعناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى ، همراه با ترسانيدن يا به معناى تذكر انجام عمل خير به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن ، نرم كند. (125) قـرآن ، كـتـاب مـوعـظـه خـداونـد اسـت كـه درآن بـه بـهـتـريـن بـيـان ، بـا تـشـويـق ، تـهديد و استدلال ، بندگانش را بسوى خوبيها و دورى از بديها فراخوانده است .
ب ـ شـفـاى قـلبـهـا
صدور جمع صدر به معناى سينه است . چون قلب ، درون قفسه سينه قرار دارد و از طـرف ديـگـر، مـردم قـلب را مـركز احساسات ، شعور، عشق و علاقه مى دانند، از اين رو سـيـنـه را مـركـز اسـرار قـلب و صـفـات روحـى ، دانـسـتـه ، آن را خـزيـنـه فـضـايـل و رذايـل شـمـرده انـد؛ فـضـايـل را اثـر سـلامـتـى قـلب و رذايـل را نتيجه بيمارى آن مى دانند و (شفاى آنچه در سينه است ) كنايه از شفاى آن حالت بد روحـى اسـت كـه انـسـان را بـسوى شقاوت و بدبختى سوق مى دهد و دنيا وآخرتش را از بين مى برد. (126) قـرآن شـريـف كـه در آيـات مـتـعـدد، عـقـايـد و اخـلاق و اعـمـال زشـت و رذايـل روحـى را بـيـمـارى قـلب شـمـرده اسـت . (127) در اين آيه شريفه ، خود را شفاى قـلبـهـا نـامـيـده اسـت ، زيـرا در پـرتـو تـعـاليـم قـرآن ، قـلبـهـا از رذايل پاك شده و به فضايل آراسته مى گردند.
ج ـ هدايت
هدى به معناى راهنمايى بسوى مطلوب است با لطف و نرمى . (128)
دـ رحـمـت
رحـمـت در ايـنـجـا بـه مـعناى دادن انواع خيرات و بركات است ؛ خيرات و بركاتى كه خـداونـد در قـرآن نـهـفـتـه و قـرآن را خـزيـنه آن دانسته تا هر كس كه حقايق قرآنى را بپذيردو دستورات قرآنى را عمل كند از آن خيرات بهره مند شود. (129)
2 - مـراحـل چـهـارگـانـه
اين آيه شريفه ، بيان جامعى است ، از تمام آثار نيكويى كه قرآن در نفوس انسانها ـ از اوّلين لحظه اى كه به گوششان مى رسد تا آخرين مرحله اى كه در جانشان استقرار مى يابد ـ مى گذارد.
الف ـ مـرحـله موعظه
قرآن كريم در اوّلين برخوردش با انسانها، آنان را چنين توصيف مى كند كـه در دريـاى غـفـلت فـرو رفـته و امواج حيرت از هر سو، آنان را احاطه كرده ، در نتيجه باطن آنـان را بـه ظـلمـتـهـاى شـكّ و تـرديـد تـاريـك سـاخـتـه و دلهـايـشـان رابـه انـواع رذايـل و صـفات وحالات ناپاك بيمار ساخته است . بدين جهت ، آنها را با موعظه هاى نيكو اندرز مـى دهـد و ازخـواب غـفـلت ، بـيـدار مـى كـنـد و از هـر نـيـت فـاسـد وعمل زشتى بر حذر مى دارد و بسوى خير و سعادت دعوت مى كند.
ب ـ مـرحـله پـاكسازى
درمرحله دوّم ، باطن آنها را از هر صفت زشت و پليدى ، پاكسازى نموده ، آفـات عـقـلانـى و بـيـمـاريـهـاى دل آنـان را زايـل مـى سـازد، تـا جـايـى كـه بـطـور كـلى رذايل باطنى آنان را درمان مى كند.
ج ـ مـرحـله هـدايـت
در مرحله سوّم آنان را در كمال لطف و مهربانى بسوى معارف حق راهنمايى مى كـنـد،