(وَإِنْ نـَكـَثُوا اءَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فى دينِكُمْ فَقاتِلُوا اءَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا اءَيْمانَ لَهـُمْ لَعـَلَّهـُمْ يَنْتَهُونََ اءَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا اءَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَؤُ كُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ اءَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ اءَحَقُّ اءَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ)(توبه ، 12 ـ 13) اگـر كـافـران پـس از بـسـتـن پـيـمـان ، سـوگـنـد خـود را شـكـستند و در دين شما طعن زدند، با پـيـشـوايان كفر، جنگ كنيد كه ايشان را رسم سوگند نگه داشتن نيست ، باشد كه از كردار خود بـاز ايـسـتـنـد. آيـا بـا مـردمـى كـه سـوگـنـدهـاى خـود را شـكـسـتـند وآهنگ اخراج پيامبر كردند و حـال آنـكـه آنـان بـر ضـدّ شـمـا دشـمـنـى آغـاز نـمـودنـد، نـمى جنگيد؟ آيا از آنها مى ترسيد، و حال آنكه اگر ايمان آورده باشيد، سزاوارتر است كه از خدا بترسيد و بس .
چند نكته
1 - اهـرم اصـلى
كـفارى كه با مسلمانان معاهده دارند، تا زمانى كه پايبند عهد خود هستند، كليه حـقـوق آنـان از جـانـب مـسـلمـانـان مـحـفوظ است ، ولى اگر پيمان شكستند و به دين مسلمانان ، عيب گرفته ، زخم زبان زدند، عذر شما پذيرفته است و چاره اى جز كشتن سران كفر نداريد؛ همان كسانى كه مردم را به كفر مى خوانند و به گمراهى مى كشانند.تـنـهـا عـامـلى كه چه بسا افراد كافر را از درون كنترل مى كند، پايبندى به سوگند و پيمان اسـت . كـسى كه زنجير عهد را گُسست و پيمان خود را شكست ، چيزى جز زور وگرمى سلاح ، او را به جايش نمى نشاند. پس با رهبران كفر بجنگيد و بدانيد كه اهداف و خواسته ها و اراده هاى مـردم در گـفـتـار و عـمـل رهـبـرانـشـان مـتـجلّى مى شود. از اين رو، لبه تيز سياست جنگى را به كـارگـزاران اصـلى وزمـامـداران نـظـام كـفر، متوجه سازيد و بدينسان تمركز قدرت و تصميم گـيـرى و مـحـور انـسجامشان را ناتوان كنيد؛ چرا كه آنها هستندكه مردم را به جنگ با مسلمانان ، سـازمـانـدهـى مـى كـنـنـد و بـر ديـن الهـى طـعـن مـى زنـنـد يـا ديـگـران را بـه ايـن عمل وادار مى كنند، نه مردم عادى . (39)
2 - تـحريك و تشويق
اينك سخن از جهاد است ؛ مسلمانان را به آن ترغيب مى كند و سه تصوير حركت آفرين را به صحنه مى برد، تا بدين وسيله ، احساسات مردم مسلمان ، برانگيخته شود و خود دارى از جنگ در نظرشان امرى شگفت انگيز جلوه نمايد. اين سه تصوير عبارتند از:اوّل :كـارشـكـنـى كفار كه با شيوه بديع و تحريك عاطفه و در قالب جمله استفهامى بيان شده اسـت (اءلا تـقاتلون قوماً نكثواءيمانهم )؟ چرا با مردمى كه پيمان هاى خود شكستند، نبرد نمى كنيد؟ دوم :اخـراج پـيـامـبـر كه نمونه بارزى است از عهد شكنى مشركان صدر اسلام . اين موضوع از نظر روانشناسى ، ارزش خاصّى دارد، زيرا كه هجرت پيامبر اسلام نقطه عطفى است در تاريخ مـسـلمـانـان و تـداعـى آن مـرورى است بر دردهاى گذشته مسلمانان و گذرى است بربزرگ معبر تـاريـخ اسـلام . بـيـان و نـمايش صحنه اسرار آميز (هجرت ) به ياد مسلمانان مى آورد كه اين مشركان بودند كه پيامبر راشبانه مجبور به ترك سرزمين وحى كردند.سوم :توجه به آغاز گر جنگ و تذكار اين نكته كه اين كفار مكه بودند كه از روى خودپسندى ، جنگ با مسلمانان را آغاز كردند.پـس از يـبـيـن عـوامـل ضـرورت پـيـكـار بـا كفار و تشويق مسلمانان به اين كار، به نقطه ضعف مـسلمانان كه همانا ترس است ، اشاره مى كند ولى به جاى سرزنش بطور استفهامى مى گويد:آيـا مـى تـرسـيـد؟ اگـر قـرار اسـت بـتـرسـيـد تـرس از خدا سزاوارتر است . اين شيوه ، درعين حـال كـه نـوعـى تشجيع و تقويت قلبى است ، نصيحت وپند غير مستقيم نيز هست و اثر زيادى در روان آدمى دارد.
3 - طـعـن بـرديـن
طـعـن ، عـيـبـگـويـى كـردن ، عـيـب گـرفـتـن و زخـم زبـان زدن اسـت كـه در اصل به