4 - خودستايى ممنوع
خودستايى در زمره اخلاق ناپسند است و اغلب از عجب و خودبينى سرچشمه مـى گـيـرد، ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه از خودتعريف كردن و تواناييهاو كمالات خود را بر شـمـردن ، هـمـيـشـه نـاپسند نيست ، بلكه در بعضى جاها لازم است كه انسان خود را معرفى كند. بـراى مـثـال در جـايـى كه احساس مسؤ وليت كرده و خود را نامزد پستى نموده است و صلاحيتهاى خود را بيان مى كند يا جايى كه مظلوم واقع شده و حقش ضايع گرديده است ، تا زمانى كه خود را معرفى نكند، حق وى معلوم نمى گردد.تـعـريـفـهـايـى كـه امام على عليه السلام و ائمه از خود مى كردند، از اين جهت بود. آنها خود را سزاوار و شايسته مقام امامت و رهبرى مى دانستند؛ امّا جامعه آنها را نمى شناخت ، بدين جهت به آنها رو نـمـى آورد. از ايـن رو، آنها خود را معرفى مى كردند تا طالبان هدايت ، راه يابند واز چشمه فـيـاض آنـان سـيـراب شـونـد؛ گـرچـه بـعـضـى كـور دلان ، ايـن تـعـريـفـهـا را حمل بر خودستايى و خودبينى مى كردند.از امـام صـادق (ع ) پـرسـيـدنـد:آيـا جـايـزاسـت كه آدمى ازخود تعريف كند؟ امام (ع ) فرمود:در صورتى كه ناگزير شود، جايز است ، مگر نشينده اى سخن يوسف (ع ) را كه به پادشاه گفت :(مـرا بـر خـزانـه هـاى مـصـر بگمار كه حافظ و عالم هستم ). و همچنين سخن بنده صالح خدا، حضرت هود عليه السلام را كه گفت :(من براى شما نصيحت كننده و امينم ).(2) شكايت به خدا بايد برد (قالَ إِنَّما اءَشْكُوبَثّى (3) وَ حُزْنى إِلَى اللّهِ وَ اءَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مالاتَعْلَمُونَ)(يوسف ، 86) (يعقوب ) گفت :شكايت غم و اندوه خود را فقط به خدا مى كنم و از خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد.چند نكته
1 - غـم دورى دوّمـيـن فـرزنـد
وقـتـى حضرت يوسف عليه السلام ، خزانه دارى مصر را به عهده گرفت ، برادرانش براى تهيه آذوقه به مصر آمدند. يوسف به آنها آذوقه داد و شرط كرد كه اگر دفعه ديگر برادر خود (بنيامين ) را به همراه نياورند، آذوقه به آنها نخواهد داد.برادران بار دوم بنيامين را با خود آوردند و يوسف (ع ) با اجراى يك نقشه ظاهرى او را به جرم دزدى تـوقـيـف كـرد و نـزد خـود نـگـه داشـت . برادران به كنعان آمده ، جريان را به اطلاع پدر رساندند.دراينجا حزن و اندوه يعقوب شدت گرفت و شكوه به درگاه خدابرد.2 ـ شكوه پيش مخلوق بردن خطاست
يعقوب به عنوان يك پيامبر و مربى مى فرمايد<مـن شـكـوه غـم و انـدوه خـود را فـقط به پيشگاه خدا مى برم و به هيچ كس شكوه نمى كنم ، چون تـنـهـا خـداست كه مى تواند گرفتاريها را برطرف و نيازها را برآورده سازد و ديگران داراى هيچ قدرتى نيستند مگر به اراده خدا.پس شكايت بردن پيش مخلوقِ نيازمند، صحيح نيست واز طرف ديگر شكوه بردن پيش خلق ـ يعنى شكايت خدا به مخلوق كردن ـ با مقام صبر جميل و رضا منافات دارد. پيامبر مى فرمايد:(هر كس درد دل خود را به ديگران گفت ، صبر نكرده است .)(4) علاوه بر اين ، انسان فقط چند مرتبه مى تواند از درد خود، در نزد افراد بنالد و اگر شكوه را تـكـرار كـنـد، مـخـلوق خـسـتـه شده و او را از خود مى راند، در حالى كه خداوند هميشه شنواى درد دل دردمندان است و هيچ گاه در خود را به روى آنها نمى بندد. ناگفته نماند كه گريه كردن در مـصـيـبـتـهـا و