كـسـانـى كـه از مـوقـعـيـت اقـتـصادى واجتماعى چشمگيرى برخوردار باشند، اگر نور توحيد در قلوبشان نتابيده و فقر ذاتى خود رانيافته باشند، احساس بزرگى وبرترى مى كنند و خود رايك سرو گردن از ديگران بالاتر مى بينند وتوقّع دارند كه مستضعفان تابع آنها باشند و بـرايـن احـسـاس بـى اسـاس آنـان ، صـحـّه بـگـذارنـد. دل چـنـيـن افرادى ، آمادگى پذيرش نور الهى را از دست داده ، زيرا گرايشهاى مادى ، گوش و چشم دلشان را كرو كور كرده است .از سـوى ديـگـر،فـقـيـران و بـه اصـطـلاح (جـنـوب شـهـريها) چون هنوز فطرتشان به هوا و هـوسـهـاى مـادى ، آلوده نـشـده اسـت ، بـآسـانـى ، تـسـليـم حـق مـى شـونـد. از ايـن رو، در طـول تـاريـخ ، بـيـشـتـر پـيـروان پـيـامـبـران را پـا بـرهـنـه هـا واقـشـار كـم درآمـد تـشـكـيـل مـى داده انـد. تـاريـخ نهضتهاى پيامبران گوياى اين واقعيت است كه چون مستكبران به اطـرافـيـان پـيـامـبـران مـى نـگـريـستند و مى ديدند كه مردمان كم در آمد و فاقد موقعيتهاى ممتاز اجـتـمـاعـى بـرگرد آنان حلقه زده اند، ايمان خود به پيامبران را مشروط به اين مى ساختند كه پيامبراز آن پيروان كناره بگيرد وآنان را از خويشتن طرد كند.
2 ـ معيار سنجش
بيشتر محرومان جز به انگيزه دست يابى به رضاى حق ، ايمان نمى آورند.خداوند پيامبرش را هشدار مى دهد كه مبادا براى جلب رضايت تعدادى مرفّهِ خود خواهِ بى درد و جذب آنان به اسلام ، مـحـرومـان مـؤ مـن را از خـود بـرانـد كـه طـرد آنان ظلم است ، زيرا در جامعه اسلامى معيار و ميزان شخصيت افراد، ايمان ، تقوا، عمل صالح ، جهاد و فداكارى آنها است نه ثروت ، موقعيت اجتماعى ، حسب و نسب وامثال آن .