براى روشن شدن بحثى كه در پيش داريم يادآورى يك نكته در مورد انسان ، لازم بـه نـظـر مـى رسـد، و آن ايـن است انسان موجودى است كه از فطرتى خداجو و حقيقت طلب و طـبـيـعـتـى سـركـش و طـغـيانگر، تركيب يافت است . همه صفات پسنديده و متعالى مانند شجاعت ، سخاوت ، تواضع ، اخلاص و ...ناشى از فطرت و تمامى صفات زشت و ناپسند مانند ترس ، بخل ، تكبر، ريا و ... ناشى از طبيعت است .فـطـرت ، انـسان را به كسب فضيلتها و تقرب به خدا سوق مى دهد، در حالى كه طبيعت ، او را بـه اعـمـال زشـت و دورى از خـدا وادار مى نمايد. اگر انسان به نداى فطرت ، پاسخ مثبت داد و طـبـيـعـت را تـعديل كرد و به طور مشروع مورد استفاده قرار داد، انسانى با فضيلت و موفق است واگـر بـه فـطـرت تـوجـه نـكرد و زمام امور خود را به دست طبيعت داد، انسانى گمراه و شكست خورده خواهد بود چرا كه مغلوب صفات زشت و جاذبه هاى حيوانى شده است .
2 - غـرور ثـروت و اولاد
افـرادى كـه ايـمـان در قـلبـشـان نفوذ نكرده است اگر ثروت ، قدرت يـامقامى به دست آورند، به جاى شكرگزارى و سپاس به درگاه خدا، غرور سراسر وجودشان را فرا مى گيرد و خود را از ديگران بهتر و بالاتر تصور مى كنند و سرگرم ثروت اندوزى و شمارش تعداد فرزندان و بستگان خود گشته ، از ناپايدارى دنيا غفلت مى كنند.