چند نكته - فرازهایی از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرازهایی از قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سـَوّيـكَ رَجـُلاًَ لكِنَّا هُوَ اللّهَ رَبىّ وَلا اُشْرِكُ بِرَبّى اَحَداًَ وَ لَوْلا اِذْدَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ماشاءَاللّهُ لاقـُوَّةَ اِلاّ بـِاللّهِ اِنْ تـَرَنِ اَنـَا اَقـَلَّ مـِنـْكَ مالاً وَ وَلَداًَ فَعَسى رَبّى اَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتَكَ وَ يـُرْسـِلَ عـَلَيـْهـا حـُسـْبـانـاً مـِنَ السَّمـاءِ فـَتـُصْبِحَ صَعيداً زَلَقاً اَوْ يُصْبِحَ ماءَها غَوْراً فَلَنْ تـَسـْتـَطـيـعَ لَهُ طـَلَبـاًَ وَ اُحيطَ بِثَمَرِه فَاَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما اَنْفَقَ فيها وَهِىَ خاوِيَةُ عـَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يالَيْتَنى لَمْ اُشْرِكْ بِرَبّى اَحَداًَ وَ لَمْ تَّكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ماكانَ مُنْتَصِراًَ هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباًوَ خَيْرٌ عُقْباً)(كهف ، 44 ـ 32) براى آنها مثلى بزن درباره دو مردى كه براى يكى از آنها دو باغ انگور قرار داديم و آن دو را با درختان خرما احاطه كرده ، در ميان آن دو باغ كشتزارى قرار داديم . هر دو باغ ، ميوه مى دادند و چـيـزى فـرو گـذار نـكـرده بـودنـد و لابلاى آن دو باغ نهرى قرار داديم . صاحب اين دو باغ ،مـحـصـول زيادى داشت (به همين جهت ) به رفيقش در حالى كه با او گفتگو مى كرد گفت :من از جـهـت ثـروت از تـو بـرتـر و نـفـراتـم نـيـرومـنـدتـر اسـت و داخـل بـاغـشـش شـد و در حالى كه به خود ستم مى كرد گفت :من گمان نمى كنم هرگز اين باغ نـابـود شود و باور نمى كنم كه قيامت بر پا گردد، و اگر به سوى پروردگارم بازگردم ،(اگر قيامتى در كار باشد) جايگاهى بهتر از اين خواهم داشت . (رفيق با ايمان او) در حالى كه بـا وى به گفتگو پرداخته بود گفت :آيا به خدايى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و بـعـد از آن تـو را مـرد كـامـلى قـرار داد كـافـر شـدى ؟! ليـكـن مـن كـسـى هـسـتـم كـه (اللّه ) پـروردگـار مـن اسـت و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى دهم . چرا هنگامى كه وارد باغت شدى نگفتى آنچه خدا مى خواهد (ماشاءالله ) و نيرويى جز به تاءييد خدا نيست ، اگر مى بينى كه من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست ) ممكن است خداوند چيزى بهتر از باغ تو به من بدهد و مجازات حساب شده اى از آسمان بر باغ تو بفرستد، به گونه اى كه آن را بـه زمـيـن بـى گياه لغزنده اى تبديل كند! يا آب آن در اعماق زمين فرو رود، آن چنان كه هرگز قـدرت جـستجوى آن رانداشته باشى ! سرانجام (وعده خدا فرا رسيد) و تمام ميوه هاى آن نابود شـد، او مـرتب دستهاى خود را به خاطر هزينه اى كه در آن كرده بود برهم مى زد، در حالى كه تمام باغ بر پايه هاى خود فرو ريخته بود، و مى گفت :اى كاش كسى را شريك پروردگارم قـرار نـمـى دادم ! و گـروهى غير از خدا نداشت كه او را يارى كنند، و نمى توانست از خود يارى گـيـرد. در ايـن هـنـگـام ، ثابت شد كه ولايت (و قدرت ) ازآنِ خداوند حق است ، اوست كه برترين ثواب و بهترين عاقبت را (براى مطيعان ) دارد.

چند نكته

1 - حـقـيـقـت انـسان

براى روشن شدن بحثى كه در پيش داريم يادآورى يك نكته در مورد انسان ، لازم بـه نـظـر مـى رسـد، و آن ايـن است انسان موجودى است كه از فطرتى خداجو و حقيقت طلب و طـبـيـعـتـى سـركـش و طـغـيانگر، تركيب يافت است . همه صفات پسنديده و متعالى مانند شجاعت ، سخاوت ، تواضع ، اخلاص و ...

ناشى از فطرت و تمامى صفات زشت و ناپسند مانند ترس ، بخل ، تكبر، ريا و ... ناشى از طبيعت است .

فـطـرت ، انـسان را به كسب فضيلتها و تقرب به خدا سوق مى دهد، در حالى كه طبيعت ، او را بـه اعـمـال زشـت و دورى از خـدا وادار مى نمايد. اگر انسان به نداى فطرت ، پاسخ مثبت داد و طـبـيـعـت را تـعديل كرد و به طور مشروع مورد استفاده قرار داد، انسانى با فضيلت و موفق است واگـر بـه فـطـرت تـوجـه نـكرد و زمام امور خود را به دست طبيعت داد، انسانى گمراه و شكست خورده خواهد بود چرا كه مغلوب صفات زشت و جاذبه هاى حيوانى شده است .

2 - غـرور ثـروت و اولاد

افـرادى كـه ايـمـان در قـلبـشـان نفوذ نكرده است اگر ثروت ، قدرت يـامقامى به دست آورند، به جاى شكرگزارى و سپاس به درگاه خدا، غرور سراسر وجودشان را فرا مى گيرد و خود را از ديگران بهتر و بالاتر تصور مى كنند و سرگرم ثروت اندوزى و شمارش تعداد فرزندان و بستگان خود گشته ، از ناپايدارى دنيا غفلت مى كنند.

/ 375