تفكر جاهلى در مورد دختران - فرازهایی از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرازهایی از قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عـبـادت خـود رامحصول اراده تكوينى خدا مى دانستند و بر اين باور بودند كه امر و نهى بـايـد بـه طـور تـكـوينى اثر كند؛ همانند حرارت آتش و روشنايى آفتاب . آنها شرك وعبادت خـدايـان سـاخـتـگـى خـود و پـدرانـشـان ، و تـحـريـم بـرخـى از غـذاهـاى حلال را به (اراده تكوينى ) خدا نسبت داده و معتقد بودند كه اگر رسالت انبيا حق بود و نهى از پـرسـتـش بـتـهـا و نـهـى از تـشـريـع و حـرام كـردن حـلال خـداونـد از جـانـب خـدا بـود، مـا نـه آن بـتها را مى پرستيديم و نه حلالهاى او را حرام مى كـرديـم .

زيـرا اگـر او مـى خـواسـت ، ديـگـر مـحـال بـود كـه مـا بـرخـلاف خـواسـت وى عـمـل كـنـيـم ، چراكه مراد و مقصود خدا از اراده اش تخلف نمى پذيرد پس ، اينكه ما غير او را مى پـرسـتـيـم و چـيـزهـايـى رابـدون اذن ودسـتـور او حـرام مـى كـنـيـم ، خـود دليل بر اين است كه در اين باره هيچ امر و نهيى از ناحيه خدا بر ما نرسيده و هيچگونه رسالت وشريعتى نيامده است .(113) اين انديشه ، منحصر به مشركان مكه نبود، بلكه روش پيشينيان و سيره ديرينه عصيانگران هر عصر و نسلى همين است ، حق را انكار و با خدا پرستان و حق جويان مبارزه مى كنند وسرانجام ، آن رانتيجه خواست خدا تلقى مى كنند.(114) اگـر بـشـر گاهى نفس خود را مهار نكرده وتربيت لازم رانديده باشد، به انگيزه تبرئه خود، همواره و در همه جا كارهاى زشت خود راتوجيه مى كند. در حدى كه گويى توجيه گرى و بهانه جـويـى جـزو سـرشـت او گـشـتـه اسـت ، در صورتى كه اگر درصدد بهانه نباشد، مى تواند عملكرد خود را در آينه عقلش ببيند، چنانكه قرآن مى گويد:

(بَلِ الاِْنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْاَلْقى مَعاذيرَهُ)(115) بلكه آدمى برخويشتن بيناست هر چند عذرها بياورد.

2 - بـطـلان تـوجـيـه مـشـركـان

مـشركان در مفهوم مشيت و رسالت و معناى امر و نهى ، خطا رفته بـودنـد. آنـهـا تـوجه نداشتند كه رسالت پيامبران و دعوت انبياء از باب اراده تكوينى نيست . يـعـنـى وظـيفه آنان اين نيست كه مردم رامجبور به قبول دعوت خود كنند و آنها را به طور قهر و اجـبـار، از كـفـر وشـرك بـه ايـمـان و از مـعصيت به اطاعت ببرند،(116) بلكه وظيفه پيامبران ، ابـلاغ آشـكـار و روشـن اسـت تـا مـشـخـص شـود كـه چـه كـسى آن را مى پذيرد و چه كسى از آن سرپيچى مى كند، چنان كه قرآن مى گويد:

(اِنّاهَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً)(117) ما او را به راه هدايت كرده ايم يا سپاسگزار يا ناسپاس .

پـس ، اراده خـداونـد بـر اين تعلق نگرفته است كه عده اى از بندگانش به طور جبرى ، مشرك بـاشند و عده اى موحد، بلكه مشيت او بر اين بوده كه بشرى بيافريند كه هم براى هدايت و هم بـراى گمراهى ، استعداد و اختيار عمل داشته باشد و او را در انتخاب هر يك از راهها آزاد بگذارد كه با آزادى اراده ، يكى را بر گُزيند.

(وَهَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ)(118) ما انسان را به هر دو راه (خوب و بد) راهنمايى كرديم .

در تحقق همين اراده است كه به او عقل و انديشه اى داده كه يكى را بر ديگرى ترجيح دهد و آيات و نـشـانـه هـايـى را در طـبـيـعـت قـرار داده اسـت كـه بـا حـواس ظـاهـرى و بـاطـنـى ، قـابـل درك اسـت و مـيـان شـرع و عـقـل ، هماهنگى ايجاد كرده است كه هر چه شرع بر آن حكم كند، عـقـل تـاءييدش كند و از طرفى پيامبران را چون جباران قرار نداده است كه مردم مرعوب شوند و بدون دليل به دستوراتشان گردن نهند.(119) هـمـه ايـنـها نشان مى دهد كه خداوند به انسان اين آزادى را داده تا اينكه راه خود را بر گزيند، ولى مشركان اين امتياز مهم انسان را ناديده گرفته و خود را در پيمودن راه شرك و گمراهى در چار چوب جبر، محصور كردند.

تفكر جاهلى در مورد دختران

(وَاِذا بـُشِّرَ اَحـَدُكـُمْ بـِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظيمٌ يَتَوارى

/ 375