2 - مـوانـع هـدايـت
سـربـاز زدن از پذيرش حق و پرداختن به كفر يا فساد، علاوه بر اينكه از دلبـسـتـگـى بـه لذتـهـا و سـرگـرمـيـهـاى دنـيـوى نـاشـى مـى شـود،تـحـت تـاءثـيـر عامل ديگرى نيز پديد مى آيد و آن دلخوشى به اميد و آرزوهاى بى اساس و توجيهات پوشالى است .فـريـفـتـه شـدن بـه جـملاتى مانند:(كى از قيامت خبر آورده ؟!)، ( خدا خود مى بخشد!)، (در آيـنده ، توبه خواهيم كرد) و... ديدگان را در خواب و خيالى فرو مى برد كه سرانجام روزى بـا مشاهده قهر خدا يا مرگ يا عذاب باز خواهد شد و آن وقت ، كار از كار گذشته است و فرصت هيچگونه تصميم گيرى نيست .3 - روز حـسـاب
چه كسى در زندگى دنيا پيروز و برنده است ؟ اگر زندگى دنيا بامرگ به پـايـان مـى رسـيـد، مـمـكـن بـود كـسـانـى را كـه بـهـره بـيـشـتـرى ـ روا يـا نـاروا، حلال ياحرام ـ از دنيا برده اند، برنده بدانيم اما با اعتقاد به ادامه اين زندگى در جهان ديگر و بـازپـرسـى در روز حـسـاب بـايـد گـفـت :پـيـروز كـسـى اسـت كـه بـا ايـمـان كامل به هشدار مناديان الهى و با عمل صالح ، خود را براى حسابرسى در قيامت آماده مى كند.سرنوشت ملتها
(وَ ما اَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌَ ما تَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَها وَ ما يَسْتَاءْخِرُونَ) (حجر، 5 ـ 4) مـا هـيـچ شـهـر و ديـارى را هـلاك نـكـرديـم ، مـگـر آنـكـه اجـل مـعـيـن (و زمـان تـغـيـيـر نـاپـذيـرى ) داشـتـنـد. هـيـچ گـروهـى از اجل خود پيشى نمى گيرد و از آن عقب نخواهد افتاد.چند نكته
1 - سـرنـوشـت مـشـخـص جوامع
هر جامعه اى زندگى و آغاز و انجامى دارد، همان گونه كه فرد فـرد انـسـانـهـا نيز چنين هستند. بدين ترتيب ، هر يك از افراد انسان كتابى دارد،(90) امتها نيز داراى كتاب و اجل و سرنوشت معينى هستند.(91)2 - عـبـرتها
تاريخ ، داستانى است كه ما، هم خواننده و هم نويسنده آن هستيم . آنچه ، ديگران با عـمـل خـود نـوشـته اند مى خوانيم و با عمل خود، دنباله آن را مى نويسيم . تابناكى يا تيرگى صـفـحـاتـى كـه مـا رقـم مـى زنـيـم به عواملى بستگى دارد؛ از جمله عبرتى كه از ماجراهاى اين داسـتان چند هزار ساله گرفته ايم . غفلت از سنتهاى تاريخ و چشم پوشى از حقايق و حوادث ، به معناى ناديده گرفتن خطرات و پرتگاهها و فرو افتادن در دامها و دره هاست .
هر كه نامخت از گذشت روزگار
هيچ ناموزد زهيچ آموزگار
هيچ ناموزد زهيچ آموزگار
هيچ ناموزد زهيچ آموزگار
اى كه دستت مى رسد كارى بكن
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار(92)
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار(92)
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار(92)