معناى خلافت - فرازهایی از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرازهایی از قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايـن آيـات در ابـتدا بيان مى كند كه خداوند تعالى به ملائكه فرمود:من مى خواهم خليفه اى در زمـيـن قـرار دهم . ملائكه از خداوند سؤ ال كردند كه آيا مى خواهى كسى را در زمين قرار دهى كه فساد و خونريزى به پا كند؟ و (اگر مقصود از خلافت اين است كه تو حمد و ستايش شوى ) ما تو را تسبيح و تقديس مى كنيم .

علم ملائكه به فساد و خونريزى بشر در زمين يا به سبب تجربه اى است كه از ساكنان قبلى زمـيـن به دست آورده بودند، چنان كه بعضى از روايات بيانگر آن است يا به اين سبب بود كه مـى دانستند، موجود زمينى چون داراى خلقت مادى و مركب از قواى غضبيّه و شهويّه است و عالم ماده ، عـالم تـزاحـم و محدوديت است ، لازمه زندگى در چنين عالمى ايجاد فساد و برخورد و خونريزى اسـت .درهـر صـورت ، پـرسـش آنـهـا حـالت استفسار داشت نه حالت اعتراض ؛ زيرا ملائكه به تـصـريـح قـرآن ، مـعـصـومـنـد 74 وبـديـن جـهـت سـؤ ال اعتراض آميز كه نشان از عدم تسليم آنهاست ، نخواهند كرد.

خداوند متعال در جواب آنها فرمود:من چيزى مى دانم كه شمانمى دانيد، كنايه از اينكه اين موجود زمينى تنها داراى فساد و خونريزى نيست ، بلكه استعدادى برتر از استعداد ملائكه دارد كه مى تـوانـد خـليـفـه خـدا شـود. سـپس اسمائى (حقايقى ) را به انسان تعليم مى دهد و از ملائكه مى خـواهـد كـه از آن اسـمـاء خـبـر دهـنـد. امـا مـلائكـه در مـقـابـل خـداى متعال سر تعظيم فرود آورده و اظهار نادانى مى كنند. پس از آن ، آدم ملائكه را از آن اسماء آگاه مى كند و ... .

از آيـات مـزبـور روشـن مـى شود كه مقام خلافت الهى كه انسان به آن مفتخر شد، قدرت دانستن مـعـانـى ايـن اسـمـاسـت . بـدون شك ، منظور از اسماء، لغات موجود در يك زبان كه براى تفهيم مـطـلب بـه كـار مى رود نيست ، زيرا اگر انسانها در تفهيم معانى به ديگران به وضع لغات نـيـاز دارنـد، مـلائكـه بـدون واسـطـه ، مـعانى را به يكديگر القاء مى كنند. پس مراد از اسماء حـقـايـقى بود كه در عالم ماده مشهود و محسوس نيست و آنها همان غيب آسمانها و زمين است كه انسان تحمل پذيرش و يادگيرى و رسيدن به آن را دارد. 75

معناى خلافت

خـليـفـه بـه مـعـنـاى جانشين است . كسى كه جانشين ديگرى شود بايد نمود مستخلف و متّصف به صـفـات او بـوده بـاشـد. در اينجا نيز كه بحث از جانشينى انسان از خداست ، منظور اين است كه انـسـان بـايـد بـه مـقـامـى بـرسـد كـه صـفـات جـمـال و جـلال خـداونـدى در او ظهور يافته و او باتمام وجود آئينه تمام نماى صفات حضرت حق باشد. قسمتى از دعاى ماه رجب به همين مقام در مورد ائمه (ع ) اشاره دارد:

(لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَها اِلاّ اَنَّهُمْ عِبادُكَ وَ خَلْقُكَ ...) 76 ميان تو و آنها تفاوتى نيست ، جز آنكه (تو خدا و) آنان بنده و مخلوق تو اند... .

راه رسيدن به مقام خلافت نيز، همان عبوديت است كه در تفسير سوره حمد به آن اشاره شد.

نكوهش خوش گفتاران بد كردار (اَتـَاءْمـُرُونَ النـّاسَ بـِالْبـِرِّ وَ تـَنـْسـَوْنَ اءَنـْفـُسـَكـُمْ وَ اءَنـْتـُمْ تـَتـْلُونَ الْكـِتـابَ اءَفـَلا تَعْقِلُونَ) 77 آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد، در حالى كه شماكتاب (آسمانى ) را مى خوانيد؟ پس آيا تعقل نمى كنيد؟ ايـن آيـه يـهـوديـان را تـوبيخ مى كند كه چرا مردم را به كارهاى خوب فرمان مى دهند و خود از انـجـام آن سـربـاز مـى زنـند و بطور غير مستقيم ، مسلمانان را از چنين حالت زشتى باز مى دارد؛ چنان كه در جاى ديگر بطور صريح مى فرمايد:

(يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـُوا لِمَ تـَقـُولُونَ مـا لا تـَفـْعـَلُونََ كـَبـُرَ مـَقـْتـاً عـِنْدَاللّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ) 78 اى مـؤ منان ،چرا سخنانى مى گوييد كه به كارشان نمى بنديد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى را بگوييد كه عمل نمى كنيد.

امـيـر مـؤ مـنـان صـلوات الله عـليـه بـر افـراد خـوش گـفـتار زشت كردار، نفرين فرستاده و مى فرمايد:

/ 375