هجرت انفسى يا هجرت از نفس ، هجرتى است كه از درون انسان ، از هواها، خود خـواهـيـهـا و دلبـسـتـگـيـهـايـى كـه او را زمـيـن گـيـر كـرده اند و او را از حركت به سوى رشد و تـكـامـل بـاز داشـته اند، آغاز مى شود، اين هجرت ، مهمترين و بزرگترين مبارزه انسان بر ضد قـويـتـرين دشمن خود است (139) كه حتى پيروزى انسان در جهاد بيرونى در گرو اين مبارزه است و به فرموده پيامبر اكرم (ص ) اين جهاد در مقايسه با جهاد با كفّار و طاغوتها، جهاد اكبر است در روايات نيز چنين آمده است :(اَفْضَلُ الْهِجْرَةِ اَنْ تَهْجُرَ السُّوءَ) با فضيلت ترين هجرت اين است كه از بدى هجرت كنى . (140)
ج ـ هجرت علمى
انسان به اقتضاى نيروى كنجكاوى و حقيقت جويى اش از اوان كودكى تا مرگ ، مدام در حال پژوهش و جستجوست ؛ پرسشهاى او حدى نمى شناسد. اين پرسشها براى او چنان مهّم و بـا اهـمـيـت اسـت كـه در صـورت لزوم هـمـانـنـد سلمان و ابوعلى سينا براى يافتن پاسخ به سـفـرهـاى دور و درازى مـى رود و در ايـن راه از جـان و مـال و مـقـام خود مى گذرد و گاهى نيز به حكم مسؤ وليت دينى و انسانى اش براى نجات جامعه از چنگال جهل و نادانى و در پاسخ به اين نداى قرآنى كه مى فرمايد (چرا از هر گروه دسته اى بـه سـفـر نروند تا دانش دين بياموزند و چون بازگشتند مردم راهشدار دهند) (141) بـراى آموختن به سرزمينهاى ديگر سفر مى كنند كه اين نيز مى تواند مصداقى از هجرت در راه خدا باشد.
د ـ هجرت اعتقادى
هجرت اعتقادى به هجرتى مى گويند كه انسان براى حفظ دين واعتقاد خود از سـرزمـينش كوچ مى كند چون زمانى كه محيط اجتماعى آن چنان فاسد و گمراه كننده است كه امكان هـر نـوع رشـد و تـكـامـل را از انـسـان سـلب مـى كـنـد و آدمـى را بـه انـجـام اعمال ناخواسته و گناه آلود وا مى دارد و به او ظلم و اجحاف مى شود، بايستى از آن محيط كوچ كند كه در غير اينصورت هيچ عذرى پذيرفتنى نيست . قرآن مى فرمايد:(اِنَّ الَّذيـنَ تـَوَفـّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ، قَالُوا فيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فى الاَْرْضِ قالُوا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُها جِرُوا فيهَا...) (142) بى گمان كسانى كه فرشتگان در حالى جانشان رامى گيرند كه بر خويشتن ستم كرده اند از آنـان مـى پـرسـنـد:در چـه حالى بوديد؟ گويند:مستضعفانى در روى زمين بوديم . گويند آيا سرزمين خدا پهناور نبود تا در آن هجرت كنيد.
3 - مـعناى رزق نيكو
رزق به عطا و بخششيى گفته مى شود كه بتوان از آن بهره مند شد، خواه طـعـام بـاشـد يـا عـلم و يـا غـيـر آن (143) و بـه عـقيده عدّه اى از مفسران ، رزق حسن به نـعـمتهايى گفته مى شود كه وقتى چشم انسان به آن مى افتد، چنان شيفته آن مى شود كه نمى تـوانـد ديـده از آن بـرگـيـرد و به غير آن نگاه كند (144) و خداوند درآيات فوق رزق نـيـكـو را پـاداش كـسانى قرار داده است كه در راه خدا هجرت كرده اند و در اين راه شهيد شده يا رحـلت كـرده انـد و شـايـد عـلّت آن ايـن بـاشـد كـه چـون آنـان در ايـن جـهـان ، مـنـزل و مـاءواى خـود را بـه خـاطـر خـدا تـرك گـفـته اند و در اين راه انواع مشكلات و سختيها را تـحـمـّل كـرده انـد، آوارگى و گرسنگى را پذيرفته و محروميتها را به اختيار به دوش كشيده انـد، خـداونـد متعال نيز براى جبران آن سختيها و پاداش دادن به آنان چيزى را به آنها وعده مى دهـد كـه در دنـيـا از آن محروم بوده اند. بدون شك اين رزقى كه خداوند به آنان وعده داده از هيچ نـظـر بـا نـعـمـتـهـاى دنـيـوى ، قـابل مقايسه نيست . زيرا استفاده و لذّتى كه از نعمتهاى دنيوى حـاصـل مـى شـود، نـسـبـى ناقص و همراه با خستگى و ملالت است ، در حالى كه نعمتهاى بهشتى جاويدانى و بى پايان و وصف ناشدنى است .
4 - خـداوند، بهترين رزاّق
خداوند در پايان آيات مزبور، خود را به عنوان بهترين روزى دهنده معرفى كرده است ؛ زيرا اوّل اينكه روزى دهى او از روى علم به نوع نياز موجودات و متناسب با مقدار آن و همسنخ