غزليات
1. اى گوهر نام تو تاج سر ديوان ها
2. فرمود مرا سجده ى خويش آن بت رعنا
3. حوصله كو كه دل دهم عشق جنون فزاى را
4. هرزه نقاب رخ مكن طره ى نيم تاب را
5. اى نگهت تيغ تيز غمزه ى غماز را
6. نشانده شام غمت گرد دل سپاهى را
7. درهمى گرم غضب كرده نگاه كه تو را
8. گر به تكليف لب جام به لب سوده تو را
9. شوم هلاك چو غيرى خورد خدنگ تو را
10. تا همتم به دست طلب زد در بلا
11. چو افكنده ببيند در خون تنم را
12. مالك المك شوم چون ز جنون هامون را
13. چو دى ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
14. من از رغم غزالى شهسوارى كرده ام پيدا
15. صبح آن كه داشت پيش تو جام شراب را
16. درخشان شيشه اى خواهم مى رخشان در و پيدا
17. اگر دل بر صف مژگان سياهى مي زند خود را
18. به صد انديشه افكند امشبم آن تيز ديدنها
19. شوق درون به سوى درى مي كشد مرا
20. بگو اى باد آن سر خيل رعنا پادشاهان را
21. برين در مي كشند امشب جهان پيما سمندى را
22. روزگارى كه رخت قبله ى جان بود مرا
23. گر بهم مي زدم امشب مژه ى پر نم را
24. مبين به چشم كم اى شوخ نازنين ما را
25. چو بر زندانيان رانى سياست ياد كن ما را
26. كسى ز روى چنان منع چون كند ما را
27. شب كه ز گريه مي كنم دجله كنار خويش را
28. بر رخ پر عرق مكش سنبل نيم تاب را
29. جهان آرا شدى چون ماه و ننمودى به من خود را
30. گشته در راهت غبار آلود روى زرد ما
31. كه زد بر يارى ما چشم زخمى اى چنين يارا
32. عجب گيرنده راهى بود در عاشق ربائيها
33. زلف و قد راست اى بت سركش چشم و رخت راست اى گل رعنا
34. با چنين جرمى نراندم از دل ويران تو را
35. به افسون محو كردى شكوه هاى بيكرانم را
36. اى ز دل رفته كه دى سوختى از ناز مرا
37. بعد هزار انتظار اين فلك بى وفا
38. چنين است اقتضا رعنائى قد بلندش را
39. بزم پر فتنه از آن طرز نگاهست امشب
40. رخش در غير و چشم التفاتش در من است امشب
41. خيالش را به نوعى انس در جان من است امشب
42. وصلم نصيب شد ز مددكارى رقيب
43. برشكن طرف كله چون بفكنى از رخ نقاب
44. ديشبش در خواب ديدم با رخ چون آفتاب
45. همچو شمعم هست شبها بي رخ آن آفتاب
46. حسن روزافزون نگر كان خسرو زرين طناب
47. نامسلمان پسرى خون دلم خورد چو آب
48. نيست امروز شكست دلم از چشم پرآب
49. حرف عشقت مگر امشب ز يكى سرزده است
50. رفته مهر از شكرت در شكرستان تو كيست
51. با رقيب آمد و اين غمكده را در زد و رفت
52. اى گل امروز اداهاى تو بي چيزى نيست
53. دلت امروز به جا نيست دگر چيزى هست
54. گوى ميدان محبت سر اهل نظر است
55. چو ناز او به ميان تيغ دلستانى بست
56. كدام سرو ز سنبل نهاده بند به پايت
57. با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نيست
58. به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنايت
59. اين چه چوگان سر زلف و چه گوى ذقن است
60. پاى يكى به علت ادبار نارواست
61. با من بدى امروز زاطوار تو پيداست
62. دوستم با تو به حدى كه ز حد بيرونست
63. گرچه بيش از حد امكان التفات يار هست
64. هلالى بودى اول صد بلند اختر هوادارت
65. آن چه هر شب بگذرد از چرخ فرياد منست
66. كنون كه خنجر بيداد يار خونريز است
67. نخل قد خم گشته كه پرورده دردست
68. حسن كه تابان ز سراپاى توست
69. مهر كه سرگرم مه روى توست
70. شب يلداى غمم را سحرى پيدا نيست
71. به عزم رقص چو آن فتنه زمين برخاست
72. زانطره دل سوى ذقنت رفته رفته رفت
73. بي پرده برآئى چو به صحراى قيامت
74. بس كه مجنون الفتى با مردم دنيا نداشت
75. امشب دگر حريف شرابت كه بوده است
76. باز اين چه زلف از طرف رخ نمودن است
77. اى پرى غم نيست گر مثل منت ديوانه ايست
78. ناله چندان ز دلم راه فلك دوش گرفت
79. روى تو كه اختر زمين است
80. چو هجر راه من تشنه در سراب انداخت
81. خاست غوغائى و زيبا پسرى آمد و رفت
82. زخم جفاى يار كه بر سينه مرهم است
83. امشب اى شمع طرب دوست كه همخانه ى توست
84. چابكسوارى آمد و لعبى نمود و رفت
85. بر درت كانجا سياست مانع از داد من است
86. بي تصرف حسن را در هيچ دل تاثير نيست
87. گرچه پاى بندى عشق تو بي زنجير نيست
88. هرچند خون عاشق بي دل حلال نيست
89. در ظل همائى كه بر او ميل جهانى است
90. خاطرى جمع ز شبه آن كه تو ميدانى داشت
91. گر با توام ز ديدن غيرم گزير نيست
92. منتظرى عمرها گر بگذارى نشست
93. آينه ى جان به جز آن روى نيست
94. درين كز دل بدى با من شكى نيست
95. حسن پرى جلوه كرد ديو جنونم گرفت
96. چون دم جان دادنم آهى ز جانان برنخاست
97. آن شاه ملك دل ستم از من دريغ داشت
98. تير او تا به سرا پرده ى دل ماوا داشت
99. فغان كه همسفر غير شد حبيب و برفت
100. بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
101. شهريار من مرا پابست هجران كرد و رفت
102. گفتمش تير تو خواهد به دل زار نشست
103. چون تو سروى در جهان اى نازنين اندام نيست
104. با خط آن سلطان خوبان را جمالى ديگر است
105. نقد غمت كه حاصل دنيا و دين ماست
106. داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
107. گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نيست
108. خط ز رخت سر كشيد سركشى اى گل بس است
109. گل چهره اى كه مرغ دلم صيد دام اوست
110. آهوى چشم بتان چشم تو را نخجير است
111. تو را بسوى رقيبان گذار بسيار است
112. از عاشقان حوالى آن خانه پر شده است
113. زان آستان كه قبله ى ارباب دولت است
114. يارم طريق سركشى از سر گرفت و رفت
115. هركس نكرد ترك سر از اهل درد نيست
116. دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
117. آن كه بزم غير را روشن چو گلشن كرده است
118. درهم است آن بت طناز نمي دانم چيست
119. بود شهرى و مهى آن نيز محمل بست و رفت
120. نهال گلشن دل نخل نو رسيده ى اوست
121. آن كه آيينه ى صنع از روى نيكوى تو ساخت
122. رخت كه صورت صنع آشكار از آن پيداست
123. يگانه اى در دل مي زند به دست ارادت
124. بعد چندين انتظار آن مه به خاك ما گذشت
125. گرچه بر رويم در لطف از توجه بازداشت
126. اى در درون جان ز دل من كرانه چيست
127. مطرب بگو كه اين ترى و اين ترانه چيست
128. حكمى كه همچو آب روان در ديار اوست
129. زهى گشوده كمند بلا سلاسل مويت
130. گر بدانى كه گرفتار كمندت دل كيست
131. مدعى كه آتش اعراض فروزنده ى توست
132. دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
133. زين نقش خانه كى من ديوانه جويمت
134. دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
135. سالها از پى وصل تو دويدم به عبث
136. زهى طغيان حسنت بر شكيب كار من باعث
137. درختان تا شوند از باد گاهى راست گاهى كج
138. اغيار را به صحبت جانان چه احتياج
139. گلخنيان تو را نيست به بزم احتياج
140. گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
141. زهى ز تو دل ناوك سزاى من مجروح
142. دوش گفتند سخنها ز زبان تو صريح
143. به زبان خرد اين نكته صريح است صريح
144. غير مگذار كه در بزم تو آيد گستاخ
145. اى تو مجموعه ى شوخى و سراپاى تو شوخ
146. آه از آن لحظه كه مجلس به غضب در شكند
147. از جيب حسن سرو قدى سر بدر نكرد
148. به پيش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
149. گر از جمال جهانتاب او نقاب كشند
150. به خاكم آن بت اگر با رقيب درگذر آيد
151. هيچ ميگويى اسيرى داشتم حالش چه شد
152. آخر اى پيمان گسل ياران به ياران اين كنند
153. جدائى تو هلاكم ز اشتياق تو كرد
154. عرق از برگ گل انگيختنش را نگريد
155. مهى كه شمع رخش نور ديده ى من بود
156. ديشب كه بر لبت لب جام شراب بود
157. امشب كه چشم مست تو در مهد خواب بود
158. ز بس كان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد
159. بهترين طاقى كه زير طاق گردون بسته اند
160. فضاى كلبه ى فقر آن قدر صفا دارد
161. خبر از رفتن آن سرو روانم مدهيد
162. روزگارى رفت و از ما نامدت يك بار ياد
163. گر شود پامال هجر اين تن همان گيرم نبود
164. يك دم اى سرو ز غمهاى تو آزاد كه بود
165. جز من آن كس كه به وصل تو نشد شاد كه بود
166. در شكار امروز صيد آهوان او كه بود
167. دى ز شوخى بر من آن توسن دوانيدن چه بود
168. دى به شيرين عشوه هر دم سوى من ديدن چه بود
169. عجب كه دولت من بي بقائى نكند
170. شبى كه بر دلم آن ماه پاره مي گذرد
171. ز خواب ديده گشاد وز رخ نقاب كشيد
172. تنى زلال وش آن سرو گل قبا دارد
173. چو تير غمزه افكندى به جان ناتوان آمد
174. دست به دست همچو گل آن بت مست مي رود
175. بي وفا يارا وفا و ياريت معلوم شد
176. كمان ناز به زه نازنين سوار من آمد
177. غمزه اش دست چو بر غارت جان بگشايد
178. چو يار تيغ ستيز از نيام كين بدر آرد
179. كدام صحبت پنهان تو را چنين دارد
180. ديگر كه هواى گل خود روى تو دارد
181. خدا اگر چه ز پاكان دعا قبول كند
182. كه گمان داشت كه روزى تو سفر خواهى كرد
183. سرو خرامان من طره پريشان رسيد
184. چشمت چو شهر غمزه را آرايش مژگان كند
185. دلا نخل امل بنشان كه باز آن سروناز آمد
186. دلى دارم كه از تنگى درو جز غم نمي گنجد
187. آن مه كه صورتش ز مقابل نمي رود
188. آن كه اشگم از پيش منزل به منزل مي رود
189. چو عشق كوس سكون از گران عيارى زد
190. دردا كه وصل يار به جز يك نفس نبود
191. يار بيدردى غير و غم ما مي داند
192. گه رفتن آن پرى رو بوداع ما نيامد
193. به وجود پاكت شه من ز بدان گزندى نرسد
194. زندگانى بى غم عشق بتان يكدم مباد
195. دلم از غمش چه گويم كه ره نفس ندارد
196. زخم او يكبارگى امروز بر جان مي رسد
197. اول منزل عشقست بيابان فنا
198. مرا خيال تو شبها به خواب نگذارد
199. يك جهان شوخى به يك عالم حيا آميختند
200. به گوشم مژده ى وصل از در و ديوار مي آيد
201. سبكجولان سمندى كان پرى در زير ران دارد
202. به مرگ كوه كن كزوى المها ياد مي آيد
203. چو غافل از اجل صيدى سوى صياد مي آيد
204. گر بر من آرميده سمندش گذر كند
205. روز محشر كه خدا پرسش ما خواهد كرد
206. دل وجان و سرو تن گر به فداى تو شوند
207. چشمم چو روز واقعه در خواب مي شود
208. گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آيد
209. اگر لطفت ز پاى اشك و آهم شعله برگيرد
210. اجل خواهم مزاج خوى آن بيدادگر گيرد
211. چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
212. دوش چشمم هم به خواب از فكر و هم بيدار بود
213. هر كسى چيزى به پاى آن پسر ميفكند
214. خوش آن بيداد كز فرياد من جانان برون آيد
215. رهى دارم كه از دورى به پايان دير مي آيد
216. بس كه روز و شبم از دل سپه غم گذرد
217. اى گل به كس اين خوبى بسيار نمي ماند
218. صبا از كشور آن پاكدامان دير مي آيد
219. بهتر است از هرچه دهقان در چمن مي پرورد
220. به اقبال از سفر چون مركب آن نازنين آيد
221. خنك آن نسيم بشارتى كه ز غايب از نظرى رسد
222. تا اختيار خود به رقيب آن نگار داد
223. دم جاندان آن بت بر سرم با تيغ كين آمد
224. دى باد چو بوى تو ز بزم دگر آورد
225. رندان كه نقد جان به مى ناب مي دهند
226. دلا گذشت شب هجر و يار از سفر آمد
227. چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال كرد
228. سخن كز حال خود گويم ز حرفم بوى درد آيد
229. پيش او نيك و بد عاشق اگر ظاهر شود
230. چون باز خواهد كز طلب جوينده را دور افكند
231. حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
232. دل مايل تو شد كه سيه رو چو ديده باد
233. ملامت گو كه گاهى همچو ماه از روزنت بيند
234. ازين ليلى و شانم خاطر ناشاد نگشايد
235. قضا از آسمان هرگه در بيداد بگشايد
236. چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد
237. به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنين آيد
238. هر خون كه از درون ز دل مبتلا چكد
239. عاشق از حسرت ديدار تو آهى نكند
240. قاصد رساند مژده كه جانان ما رسيد
241. گفتم تو را متاعى بهتر ز ناز باشد
242. دى صبح دم كه عارض او بي نقاب بود
243. چو كار به رغم از اميد وصل تنگ شود
244. به رهى كان سفرى سرو روان خواهد شد
245. فلك به من نفسى گرچه سر گرانش كرد
246. زاهدان منع ز دير و مى نابم مكنيد
247. بلا به من كه ندارم غم بقا چكند
248. آسودگان چو نشه درد آرزو كنند
249. با وجود آن كه پيوند آن پرى از من بريد
250. چو ممكن نيست كانمه پاسبان محفل سازد
251. نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد
252. بر هر دلى كه بند نهاد از نگاه خود
253. لعل تو رد شكست من زمزمه بس نمي كند
254. ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آيد
255. حسن را گر ناز او كالاى دكان مي شود
256. باز ما را جان به استقبال جانان مي رود
257. طبيب من ز هجر خود مرارنجور مي دارد
258. سيه چشمى كه شادم داشت گاهى از نگاه خود
259. آن پرى بگذشت و سوى ما نگاهى هم نكرد
260. چو گريم بى تو اشگم از بن مژگان فرو ريزد
261. گنج وصل او به چون من بي وفائى حيف بود
262. چراغى آمد و بر آفتاب پهلو زد
263. اى شربت جفاى تو هم تلخ و هم لذيذ
264. كنم چو شرح غم او سواد بر كاغذ
265. اى زهر خنده ى تو چو شهد و شكر لذيذ
266. زين بيشتر ركاب ستم سر گران مدار
267. دانم اگر از دلبرى قانع به جانى اى پسر
268. دور از تو خاك ره ز جنون مي كنم به سر
269. اى طور تو را جهان خريدار
270. چنين كه من ز تو خود را نموده ام بيزار
271. به من كه آتش عشقش نكرده دود هنوز
272. ز عنبر آتش حسنت نكرده دود هنوز
273. ز دور ياسمنت سبزه سر نكرده هنوز
274. دوش گر بزمم گذر كرد آن مه مجلس فروز
275. مردم و بر دل من باز غم يار هنوز
276. حسن را تكيه گه آن طرف كلاهست امروز
277. لشگر عشقت سياهى مي كند از دور باز
278. اى هنوزت مژه از صف شكنى بر سر ناز
279. زهى ربوده لعل تو صد فسون پرداز
280. يك صبح ببام آى و ز رخ پرده برانداز
281. اى از مى غرور تو لبريز جام ناز
282. آفت من يك نگه زان نرگس مستانه ساز
283. اى در زمان خط تو بازار فتنه تيز
284. عشق كهن به كوى تو مي آردم هنوز
285. ناصحا از سر بالين من اين پند ببر
286. بزم كين آرا و در ساغر مى بيداد ريز
287. دوش سرگرم از وثاق آن كوكب گيتى فروز
288. دل در بدن كباب و مرا ديده تر هنوز
289. آخر اى بي رحم حال ناتوان خود بپرس
290. عقل در ميدان عشق آهسته مي راند فرس
291. با من از ابناى عالم دلبرى مانده است و بس
292. باز آشفته ام از خوى تو چندان كه مپرس
293. اى پرى راه ديار آن پرى پيكر بپرس
294. آن قدر شوق گل روى تو دارم كه مپرس
295. اى سنگ دل ز پرسش روز جزا بترس
296. خموشيت گره افكند در دل همه كس
297. ز مهيست داغ بر دل كه نديده ام هنوزش
298. رخش شمعى است دود آن كمند عنبر آلودش
299. آمد ز خانه بيرون در بر قباى زركش
300. محل گرمى جولان بزير سرو بلندش
301. مهى كه زينت حسنست گرمى خويش
302. صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
303. آن شاه حسن بين و به تمكين نشستنش
304. پرى وشى دل ديوانه مي كشد سويش
305. آهوى او كه بود بيشه دل صيد گهش
306. به عزم رقص چون در جنبش آيد نخل بالايش
307. بزم برهم زده اى اى دل بر خشم به جوش
308. ز خانه تاخت برون كرده ساغرى دو سه نوش
309. هرتار كه در طره عنبر شكستنش
310. سحر به كوچه بيگانه اى فتادم دوش
311. اى بستم دل تو خوش تيغ بكش مرا بكش
312. شبى كه مي فكند بى تو در دلم الم آتش
313. بيش ازين منت وصل و از رخ آن ماه مكش
314. مباش اى مدعى خوش دل كه از من رنجه شد خويش
315. ز دل دودى بلند آويخته زلف نگون سازش
316. منم از مهر به غم خوردنت اى يار حريص
317. مدعى چند بود با سگ آن كو مخصوص
318. كاش مرگم سازد امشب از فغان كردن خلاص
319. آخر اى سنگ دل از كشتن ما چيست غرض
320. روزى كه گشت بر همه ى عالم نماز فرض
321. صبر در جور و جفاى تو غلط بود غلط
322. گوش كردن سخنان تو غلط بود غلط
323. به هجر يار كه از غير آن ندارم حظ
324. من بي تو ندارم از چمن حظ
325. دارم از طبع ستم خيز تو حظى و چه حظ
326. آن كه بود از تو به يك حرف زبانى قانع
327. گدايان را بود از آستانها پاسبان مانع
328. تا كى كشى به بى گنهان از عتاب تيغ
329. آمد از مجلس برون در سر هواى سير باغ
330. اى به من صدق و صفاى تو دروغ
331. بعد مرگ من نكرد آن مه تاسف برطرف
332. آن پرى را گوهر عصمت ز كف شد حيف حيف
333. بر در دل مي زنند نوبت سلطان عشق
334. زهى ز عشق جهانى تو را به جان مشتاق
335. ز تب نالان شدى جانان عاشق
336. او كشيده خنجر و من جامه جان كرده چاك
337. مژده اى صبر كه شد هجرت هجران نزديك
338. اى روى تو از مى ارغوان رنگ
339. ما كه مي سازيم خود را در فراق او هلاك
340. در فراقش چون ندادم جان خود را اى فلك
341. اى قدت همچو نيشكر نازك
342. رسيد باز طپاننده كبوتر دل
343. گشته در عشق كار من مشكل
344. اى دهانت را موكل خضر خط بر سلسبيل
345. صداميد از تو داشتم در دل
346. به خود دوشينه لطفى از اداى يار فهميدم
347. تو چون رفتى به سلطان خيالت ملك دل دادم
348. بس كه چشم امشب به چشم عشوه سازش داشتم
349. ز بس كه مهر تو با اين و آن يقين دارم
350. مفتون چشم كم نگه پر فتنه ات شوم
351. كو دل كه محو نرگس جادو فنت شوم
352. براى نيم نگاهى چو عذر خواه تو گردم
353. من منفعل كه پيشت دو جهان گناه دارم
354. به من حيفست شمشير سياست دار عبرت هم
355. مهر بيگانگى آغاز تو را بنده شوم
356. شبى كان سرو سيم اندام را درخواب مي ديدم
357. خوش آن ساعت كه خندان پيشت اى سيمين بدن ميرم
358. از سر كوى تو با صدگونه سودا مي روم
359. گرچه ناچار از درت اى سرو رعنا مي روم
360. چون من به در هجر ز بيداد تو رفتم
361. وصل كو تا بي نياز از وصل آن دلبر شوم
362. بس كه مانديم به زنجير جنون پير شديم
363. به بزم او حريفان را ز مستى دست و پا بوسم
364. زين گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
365. دل خود را هنوز اندر تمناى تو مي بينم
366. همچو شمع از مجلست گريان و سوزان مي رويم
367. من آنم كه جز عشق كارى ندارم
368. به دشمن يارئى در قتل خود از يار مي فهمم
369. گر من به مردن دل نهم آسوده جانى را چه غم
370. اگر مي بينمت با غير غيرت مي كشد زارم
371. گر شود ريش درون رخنه گر بيرونم
372. به مجلس بحث از آن خصمانه اغيار مي كردم
373. به بزمش دوش رنگ آميزى بسيار مي كردم
374. تو به زور حسن ايمن مشو از سپاه آهم
375. منم آن گدا كه باشد سر كوى او پناهم
376. بس كه هميشه در غمت فكر محال مي كنم
377. به فنا بنده رهى مي دانم
378. زخم نگهت نهفته خوردم
379. در بزم چون به كين تو غالب گمان شدم
380. ز لطف و قهر او و در خندهاى گريه آلودم
381. من شيدا چرا از عقل و دين يك باره برگشتم
382. ز دستت جيب گل پيراهنانرا چاك مي بينم
383. ما به عهدت خانه ى دل از طرب پرداختيم
384. باز سرگشته ى مژگان سيهى گرديدم
385. اى هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم
386. چو نتوانم به مردم قصه آن بي وفا گويم
387. من نه مجنونم كه خواهم روى در صحراكنم
388. آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بيگانه هم
389. بر سر كوى تو هرگاه كه پيدا گشتم
390. كو اجل تا من نقاب تن ز جان خود كشم
391. به سينه داغ نهانى كه داشتم ز تو دارم
392. دور از تو بر روى بتان چون چشم پرخون افكنم
393. خوش آن كه هم زبان به تو شيرين بيان شوم
394. ز كج بينى به زلفت نسبت چين ختن كردم
395. اى شمع بتان تا كى بر گرد درت گردم
396. تو كشيده تيغ و مرا هوس كه ز قيد جان برهانيم
397. چون متاع دو جهان را به خرد سنجيدم
398. به هجران كرده بودم خو كه ناگه روى او ديدم
399. سرگرمى كو تا نهم از كنج عزلت پا برون
400. رويت كه هست صورت چين شرمسار از آن
401. اى ابرويت به وقت اشارت زبان حسن
402. فتنه مي خيزد از آن تركانه دامن برزدن
403. به زير لب سخنگويان گذشت آن دلربا از من
404. اى به بالا فتنه سرگردان بالاى تو من
405. جانا مران رخش جفا بر خاكساران بيش ازين
406. چون نمودى رخ به من يك لحظه بدخوئى مكن
407. شغل دهقان چيست ز آب و گل نهال انگيختن
408. ساخت شب مرا سيه دود دل فكار من
409. رخت را آفتاب سايه گستر مي توان گفتن
410. شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان
411. حسن مي نازد به رخسارت چه رخسارست اين
412. پرده ى ما ميدرى كائين زيبائيست اين
413. دو دل ربا كه بلاى دلند و آفت دين
414. بت پرستى را شعار خود كنم تا يار من
415. گر شود از ديده نهان ماه من
416. اى نگاهت آهوان را گرم بازى ساختن
417. با او شبى از دير مي خواهم خراب آيم برون
418. در پرده ى عشق آهنگ زداى فتنه قانون ساز كن
419. ز بس كز توست زير بارجان مبتلاى من
420. روز من زان زلف ميدانم سيه خواهد شدن
421. شاهانه رخش راندن آن خردسال بين
422. تا به كى جان كسى دل برى از هيچ كسان
423. گرچه در ديده ي تر جاى تو نتوان كردن
424. مرا صيد افكنى زد زخم و بند افند در گردن
425. چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زين
426. چون شدم صيدت به گيسوى خودت دربند كن
427. اى پارساى كعبه رو عزم سر آن كو مكن
428. بر رخ به قصد دل منه زلف دو تا را بيش ازين
429. آينه بردار و حسن جان فزاى خويش بين
430. از سپاه حسن آخر يك سوار آمد برون
431. بيا اى عشق تمكين مرا از گرد ره بشكن
432. آمدم با ناله هاى زار هم دم هم چنان
433. در ملك بودى اگر يك ذره عشق يار من
434. اى صبا درد من خسته به درمان برسان
435. از آن پيش رقيبان مهر ورزديار من با من
436. اى خدنگ مژه ات عقده گشاى دل من
437. گفتمش دم به دم آزار دل زار مكن
438. به دوستى خودم ميكشى كه راى منست اين
439. يارب كه خواند آيت عجر و نياز من
440. چو مي خواهد كه نامم نشنود بيگانه راى من
441. اى تو نكرده جز جفا آن چه نكرده اى بكن
442. شبم ز روز گرفتارتر به مشغله ى تو
443. گفتم ز پند من شود تغيير در اطوار تو
444. اى گردن بلند قدان در كمند تو
445. صيدى كه لعب عشق فكندش به بند تو
446. باز امشب ز اقتضاى شوخ طبعي هاى او
447. دوش چون ديدم نهان در روى آتشناك او
448. مدعى در مجلسم جا مي دهد پهلوى تو
449. اى مرا دلبر و دل آرا تو
450. رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
451. مراست رشته ى جان كاكل معنبر او
452. اى سرو گلندام كه دارى كمر از مو
453. هر كه ديدم چونى از غم به فغانست كه تو
454. زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو
455. حرف در مجلس نگويم جز به هم زانوى او
456. يارب آن مه را كه خواهم زد قضا در كوى او
457. چون برفروزد آينه زان آفتاب رو
458. تائبم از مى به دور نرگس غماز او
459. ز آب دو ديده گل كنم خاك در سراى او
460. اى همچو آهوان دلم دم شكار تو
461. امشب اندر بزم آن پرهيز فرما پادشاه
462. باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه
463. زهى كرشمه ى تو را سرمه ساى چشم سياه
464. نمي دانم ز خود افتادگان دارى خبر يا نه
465. دى باز جرعه نوش ز جام كه بوده
466. قلم نسخ بران بر ورق حسن همه
467. من كيستم به دوزخ هجران فتاده
468. يار از جعد سمن سا مشك بر گل ريخته
469. جلوه ى آن حور پيكر خونم از دل ريخته
470. تا دست را حنا بست دل برد ازين شكسته
471. آمد به تيغ كين ره ارباب دين زده
472. شبهاى هجران همنشين از مهر او يادم مده
473. خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته
474. ز چوگان بازى آمد زلف بر رخسار آشفته
475. پند گوى تو چه ها تا به تو فهمانيده
476. بيش از دى گرم استغنا زدن گريده ى
477. از قيد عهد بنده ى تو خود رسته بوده ى
478. صبح مرا به ظن غلط شام كرده ى
479. از نسيم آن خطم در حيرت از صنع اله
480. اى نرد حسن باخته با افتاب و ماه
481. ديده ام مست و سرانداز و غزل خوان برهى
482. دارم سرى پر از شور از طفل كج كلاهى
483. من و ملكى و خريدارى مژگان سيهى
484. صورت به اين لطافت سيرت به اين نكوئى
485. نكشد ناز مسيح آن كه تو جانش باشى
486. مرا حرص نگه هردم به رغبت مي برد جائى
487. ز اشك سرخ براى نزول جانانى
488. دل خود راى مرا برده گل خودروئى
489. باز بر من نظر افكنده شكار اندازى
490. توسن حسن كرده زين طفل غيور سركشى
491. بر دل فكنده پرتو ناديده آفتابى
492. به جائى امن آراميده مرغى داشت ماوايى
493. بر در درج قفل زدم يك چندى
494. اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردى
495. نگشتى يار من تا طور ياريهاى من بينى
496. دلا زان گل بريدى خاطرت آسود پندارى
497. شوق مي گرداندم بر گرد شمع سركشى
498. چه باشد گر سنان غمزه را زين تيزتر سازى
499. به زبان غمزه رانى چو روم به عشوه خوانى
500. گذرى بناز و گوئى ز چه باز دلگرانى
501. اگر مقدار عشق پاك را دلدار دانستى
502. بر روى يار اغيار را چشمى به آن آلودگى
503. دل را اگر ز صبر به جان آورد كسى
504. از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشين با كسى
505. باز اى دل شورانگيز رو سوى كسى دارى
506. چنان مكن كه مرا هم نفس به آه كنى
507. ساربان بر ناقه مي بندد به سرعت محملى
508. رفتى و رفت بي رخت از ديده روشنى
509. در سير چمن ديدم سرو چمن آرائى
510. ساقيا چون جام جمشيدى پر از مى ميكنى
511. محتشم چون عمر صرف خدمت وى ميكنى
512. آن كه هرگز نزد از شرم در معشوقى
513. به جائى دلت گرم سوداست گوئى
514. هنوزت به ما كينه برجاست گوئى
515. مرا به دست غم خود گذاشتى رفتى
516. كارش يارم از ستم دايم مكدر داشتى
517. رو اى صبا بر آن سرو دلستان كه تو دانى
518. بريدى از من آن پيوند با بدخواه هم كردى
519. چو مي نمايد، كه هست با من، جفا و جورت، ز روى يارى
520. زد به درونم آتش تنگ قبا سوارى
521. نيست پيوند گسل مرغ دل شيدائى
522. اى گل خود رو چه بد كردم كه خوارم ساختى
523. اى رشگ بتان به كج كلاهى
524. دم بسمل شدن در قبله بايد روى قربانى
525. اين طلعت و رخسار كه دارد كه تو دارى
526. به جرم اين كه گفتم سوز خود با عالم افروزى
527. اين است كه خوار و زارم از وى
528. سرلشگر حسن است نگاهى كه تو دارى
529. جان بر لب و ز يار هزار آرزو مرا
530. سروى از يزد گذر كرد به كاشانه ى ما
531. اى زير مشق سر خط حسن تو افتاب
532. از اشگ گرم چشم ترم كان آتش است
533. اين صيد هنوز نيم رام است
534. عمرها فكر وصال تو عبث بود عبث
535. اى لبت زنده كرده نام مسيح
536. زهى به دور تو آئين دلبران منسوخ
537. از باده ى لاله تو چو در ژاله ميرود
538. همنشين امشب اگر آن بت چنين خواهد بود
539. اگر شراب خورى صد جگر كباب شود
540. خوش آن شبى كه ز رويش نقاب برخيزد
541. زلفش مرا به كوشش خود مي كشد به بند
542. عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند
543. ز بس كه نور ز حسن تو در جهان بدود
544. شطرنج صحبت من و آن مايه ى سرور
545. تا شده اى گل به تو اغيار يار
546. بر مه روى تو خط مشگ بار
547. هزارگونه متاع است ناز را به دكانش
548. اى طاعت تو بر همه ى كائنات فرض
549. نه مي نهم از دست عشق جام نشاط
550. ز لاله زار مرا بي جمال دل نواز چه فيض
551. تا ميان من و آن مه شده كلفت واقع
552. چو بر من زد آن ترك خون خوار تيغ
553. دهد اگرچه برون در بي شمار صدف
554. باز علم زد ز بيابان عشق
555. بيچاره باشد همواره عاشق
556. اين آينه گون سقف كه آبيست معلق
557. اى جمالت قبله ى جان ابرويت محراب دل
558. زدى به دست ارادت چو حلقه بر در دل
559. گر پا نهى ز لطف به مهمانسراى دل
560. بهر دعا از درت چون به درون آمدم
561. ساز خروش كرده دل ناز پرورم
562. ز خاك كوى تو گريان سفر گزيدم و رفتم
563. بس كه ما از روى رسوائى نقاب افكنده ام
564. لب پر سوال بر سر راهى نشسته ام
565. خانه ى دورى دل از همه پرداخته ام
566. گر پرده ى گردون ز سرشگم نكشدنم
567. افكن گذر به كلبه ما تا بهم رسد
568. اگر دورى ز من در آرزويت زار مي ميرم
569. هوسم رخ به رخ شاه خيال تو نشاند
570. رسيد نغمه اى از باده نوشى تو به گوشم
571. دى به دنبال يكى كبك خرام افتادم
572. ز ديده در دلم اى سرو دل ربا بنشين
573. با وجود وصل شد زندان حرمان جاى من
574. زهى ز دست كرم گسترت كرم باران
575. صبا تحيت بلبل به بوستان برسان
576. تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
577. بس كه به من زر فشاند دست زرافشان خان
578. آن منتظر گدازى چشم سياه او
579. آن كوست قبله ى همه كس قبله ى جود رو
580. چون به رخ عرق فشان ميكشى آستين فرو
581. كاكل كه سر نهاده به طرف جبين تو
582. زهى بالا بلندان سر به پيش از اعتدال تو
583. به دست ديده عنان دل فكار مده
584. از باده عيشم بود مستانه به كف جامى
585. اقبال ظفر پيوند در كار جهانبانى
586. بس كه چون باران نيسان اى سحاب خوش مطر
587. زهى ز سلطنتت روزگار منت دار
588. شهريارا صاحبا رفتى خدا يار تو باد
589. من كه از ادعيه خوانان دگر ممتازم
590. يك دلان خوش دلى از فتح سلطان يافتند
591. افكنده ره به كلبه ى درويش خاكسار
592. رفتى جهان پناها اقبال رهبرت باد
593. پيشت از سهوى كه كردم اى خديو كامكار
594. تا به سر منزل چشمم كنى اى سرو گذار
595. خلل به دولت خان جهانستان مرساد