فرهنگ دانشگاهی (2) فارسی به عربی با جمله بندی ها و امثله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ دانشگاهی (2) فارسی به عربی با جمله بندی ها و امثله - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بامداد: الغَداة، الصُبح، البكرة، البكور، الفَجر، صَبيحَة

بامداد )شبانگاه(: قَرَّنان

بامداد )صبح(: اَقرَح

بامدادان: وَقت الفَجر

بامداد خنك: سبَرَة

با مراعات: مُحافِظ

با مُروَّت: ذومُروئَة، عطوف، شَهم، ذو مُروءة

با مزد: مع الأجرة، )بى مزد: بلا اُجرة(

بام زدن: الضَّرب على الرأس

با مَزَه: لذيذ، ذوطعم شهى، مزاح فى محله

با مزه تر )لذيذتر(: اَلَذّ

با مسمى: جَدير باسمه، فى مكانه الصحيح

با مغز به زمينش زد: هَوَّرَ

بامگاه: وقت الصبح، الغدوَة، وَقت الفَجر

باملاحت:المليح،حلوالحديث

با مناعت: همام

بامَه: طويل اللِحيَة، كثَ اللِحيَة )ريش دراز، ريش انبوه(، مُلتحٍ

بِاُميد ديدار: إلى اللقاء

باميه: وَيكَة

بان: تلحق بِبَعض الاسماء )مثل باغبان: البُستانى، نگهبان:الحارس، دربان: البَوّاب، مهربان: العطوف(

باند: الضَّماد لِلجرح، العِصابة من اللصوص، شَريط، جَماعة، عُصبة، طَغمة، زُمرة، شِرذِمة، رِفادَة

باندپيچى: ضِمادة، رِباط الجُرح

باندپيچى كردن: تَضميد

باند فرود: مَهبِط، مَدرج

با نزاكت: المُهَذَّب، المُؤدَّب

بانس: خَيزُران

با نشاط: المَرِح، المنبسط، المرتاح

با نشاط كرد: اَنشَطَ

با نفوذ: المُتنفِّذ، المقتدر

بانك: البَنك، المصرف،

بانك بازرگانى:مَصرِف تِجارى

بانكدارى: صِرافة

بانك رَهنى: المصرف الرهونات

بانك ساختمان: مَصرِف إنشائى، بَنك التعمير

بانك صنعتى:المصرف الصناعى

بانك عمران: بَنك تَعمير

بانك فلاحتى: بَنك زراعى

بانك كارگشائى: هو فرع من المصرف الرهنى

بانك كشاورزى:مصرف الفلاحَة، المصرف الزراعى

بانك ملى: المصرف الاهلى

بانگ: الصَّوت، الصِّياح، العواء، الغِناء بصوت مرتفع، النداء

بانگ: صَوت، ضَجيج،صِياح، دَوِىّ

بانگ )فرياد(: زَقيَة، زُقا

بانگ اذان: صوت الاذان

بانگ خر: نَهيق

بانگ خروس: صوت الديك

بانگدار: بَنكير

بانگ رعد پياپى: قَعاقِع

بانگ رهنى: بَنكُ الرُهُونات، مَرهَن

بانگ زد )ندا كرد(: صاحَ

بانگ زدن: القِيام بالصِّياح اَوِ الغِناء المرتفع اَوِ العواء، الاِنشاد عن الضّالَّة

بانگ سگ از سرما: هَرير

بِاَنْگُشت گرفتن: أن يُعدد، يُحصى

بانگ شُغال: صوت الثعلب

بانگ قلم: صَرير

بانگ موش: كَعيصُ الفار

بانگ نَماز: أذان الصَّلاة

بانگ و غوغا: نَئيط

بانگ و فرياد: تَعَر، ذَمرَة، سَخَب، هَيط

بانو: السَّيدة المحترمة، رَبَّة البيت

بانو )خاتون(: هانِم

بانَوا: المحظوظ، السعيد، )بى نوا: المسكين(، قادِر، مُقتدِر

بانوج: مَهد

بانِى: المُؤسِس، القائم با جراء عمل خير او شرّ

با وجدان، با شرف: حَىُّ الضَّمير

با وجود: بالرَّغم مِن، مع اَنَّ

با وجود اين: مع هذا، رُغم هذا

با وجود اينكه: رُغم أن

باور: ظَن، تَصديق

باور داشتن: التصديق، القبول، الموافقة، الاعتقاد )چرا حرفهاى او را باور داشتى و حرف مرا باور ندارى: لِمَ صَدَّقتَ كلامه و لا تُصدِّق بكلامى(

باور داشتن: أن يُصدِّق

باوسنى: ضَرَّة، زَوجة ثانية

با وفا: وَفى

باوقار: الموقَّر المحترم

باوِى: معه، معها

باوين: سَلة، سَبَت

باهار: وِعاء

باهَم: مَعاً، )هر دو مهمان با هم آمدند و با هم رفتند: جاءَ كِلا الضَّيفين معاً و خرجا معاً(

با هَم در رفتن: تَقارُب، وِفاق، تَوافُق

با همديگر: بعض مع بعض

با هم ديگر برجستند: تَنافَزُوا

با هم رقابت كردند: تَناضَلُوا

با هَم شدن: الاجتماع، الاِتفاق، الاِتحاد، بين الاثنين، تَحالُف

با هَم شير و شكر شدن: الصَّداقة الوطيدة

با هم فخر كردن: تَساجُل

با هَم كنار آمدن: تَوافُق، تَقارُب

با هم مذاكره كردن: مُدارَسَة

با هم مزاح كردن: تَداعَبُوا

باهنر: فَنّان

با هوُش: ذكىّ، فَطِن، )ضد بى هوش: بليد(، عاقِل

با هوش، با فراست: سَريعُ الخاطِر

با هَيبَت: ذومَهابَة، ذوُ رَوَع

با هيپنوتيزم خوابيد: نَوَّم مِغناطيسِيَّة

بايَد: لازم، بلزم

بايد: يَجب، يَنبغى، من

باير: بُور، خَرِب، جافّ، ناضِب

بايست: حاجَة

بايِست، بايِستى: ضرورىّ، واجب، لازم

بايِستَنى: الوجوب، الضرورة، اللزوم، ضَرورى، إجبارى

/ 392