21. تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
22. عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
23. آه هاى آتشينم پرده هاى شب بسوخت
24. دولت عاشقان هواى تو است
25. دلبرم در حسن طاق افتاده است
26. آن نه روى است ماه دو هفته است
27. تا كى از صومعه خمار كجاست
28. چون ز مرغ سحر فغان برخاست
29. دوش كان شمع نيكوان برخاست
30. اينت گم گشته دهانى كه توراست
31. چون مرا مجروح كردى گر كنى مرهم رواست
32. عاشقى و بى نوايى كار ماست
33. اين چه سوداست كز تو در سر ماست
34. راه عشق او كه اكسير بلاست
35. طرقوا يا عاشقان كين منزل جانان ماست
36. تا آفتاب روى تو مشكين نقاب بست
37. تو را در ره خراباتى خراب است
38. چون به اصل اصل در پيوسته بي تو جان توست
39. عزيزا هر دو عالم سايه ى توست
40. عقل مست لعل جان افزاى توست